گذشتهی ساده:
corkedشکل سوم:
corkedسومشخص مفرد:
corksوجه وصفی حال:
corkingشکل جمع:
corksچوبپنبه، بافت چوبپنبه درخت بلوط، چوبپنبهای،چوبپنبه گذاشتن (در)، بستن، راه چیزی (را) گرفتن، (مجازاً) در دهن کسی را گذاشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to cork a bottle
چوبپنبه زدن به بطری
to cork something up
چیزی را ابراز نکردن
She took a swig and then corked up the bottle.
او یک قلپ خورد و سپس در بطری را گذاشت.
(در بطری را) گذاشتن، بستن
(امریکا - عامیانه) از جا دررفتن، خشمگین شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cork» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cork