با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Cork

kɔːrk kɔːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    corked
  • شکل سوم:

    corked
  • سوم‌شخص مفرد:

    corks
  • وجه وصفی حال:

    corking
  • شکل جمع:

    corks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
چوب‌پنبه، بافت چوب‌پنبه درخت بلوط، چوب‌پنبه‌ای،چوب‌پنبه گذاشتن (در)، بستن، راه چیزی (را) گرفتن، (مجازاً) در دهن کسی را گذاشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- to cork a bottle
- چوب‌پنبه زدن به بطری
- to cork something up
- چیزی را ابراز نکردن
- She took a swig and then corked up the bottle.
- او یک قلپ خورد و سپس در بطری را گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cork

  1. noun A small float usually made of cork; attached to a fishing line
    Synonyms: plug, stopper, phellem, bobber, spike, tap, close, float, bob, oak, seal, bung, shive, stop, stopple, bobfloat
  2. noun Something used to fill a hole, space, or container
    Synonyms: choke, fill, plug, stop, stopper
  3. noun The plug in the mouth of a bottle (especially a wine bottle)
    Synonyms: bottle cork
  4. verb To plug up something, as a hole, space, or container
    Synonyms: block, choke, clog, close, congest, fill, plug, stop
  5. verb Close a bottle with a cork
    Synonyms: cork-up
    Antonyms: uncork

Phrasal verbs

  • cork up

    (در بطری را) گذاشتن، بستن

Idioms

  • blow one's cork

    (امریکا - عامیانه) از جا دررفتن، خشمگین شدن

ارجاع به لغت cork

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cork» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cork

لغات نزدیک cork

پیشنهاد بهبود معانی