گذشتهی ساده:
bungedشکل سوم:
bungedسومشخص مفرد:
bungsوجه وصفی حال:
bungingشکل جمع:
bungsچوبپنبه بشکه، دریچه مجرا، کیسه، (مجازاً) جیببر، ساقی، دروغ، سوراخ بشگه را بستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
If the cask is not bunged well, the wine will go bad.
اگر سوراخ بشکه خوب مسدود نشود شراب خراب میشود.
His face was really bunged up in the fist fight.
صورتش حسابی در کتککاری آسیب دید.
The boys were bunging rocks through the neighbor's window.
پسربچهها به پنجرهی همسایه قلوهسنگ پرتاب میکردند.
She bunged the cake in the oven and left.
با سر به هوایی کیک را در فر انداخت و رفت.
کیپ، مسدود، بسته، بادکرده، گرفته
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bung» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bung