فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bung

bʌŋ bʌŋ

گذشته‌ی ساده:

bunged

شکل سوم:

bunged

سوم‌شخص مفرد:

bungs

وجه وصفی حال:

bunging

شکل جمع:

bungs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective

چوب‌پنبه بشکه، دریچه مجرا، کیسه، (مجازاً) جیب‌بر، ساقی، دروغ، سوراخ بشگه را بستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

If the cask is not bunged well, the wine will go bad.

اگر سوراخ بشکه خوب مسدود نشود شراب خراب می‌شود.

His face was really bunged up in the fist fight.

صورتش حسابی در کتک‌کاری آسیب دید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The boys were bunging rocks through the neighbor's window.

پسربچه‌ها به پنجره‌ی همسایه قلوه‌سنگ پرتاب می‌کردند.

She bunged the cake in the oven and left.

با سر به هوایی کیک را در فر انداخت و رفت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bung

  1. verb give a tip or gratuity to in return for a service, beyond the compensation agreed on
    Synonyms:
    tip fee
  1. noun a plug used to close a hole in a barrel or flask
    Synonyms:
    spile

Collocations

bunged up

کیپ، مسدود، بسته، بادکرده، گرفته

ارجاع به لغت bung

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bung» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bung

لغات نزدیک bung

پیشنهاد بهبود معانی