Stopper

ˈstɑːpər ˈstɒpə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive
چوب‌پنبه، سر بطری، توپی، جلوگیری‌کننده، با دریچه بستن، با چوب پنبه بستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stopper

  1. noun something used to fill a hole, space, or container
    Synonyms:
    fill plug stop lid cork bung wad stopple choke show-stopper showstopper
  1. noun a remark to which there is no polite conversational reply
    Synonyms:
    conversation stopper
  1. verb close or secure with or as if with a stopper
    Synonyms:
    stopple

لغات هم‌خانواده stopper

  • verb - transitive
    stop, stopper

ارجاع به لغت stopper

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stopper» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stopper

لغات نزدیک stopper

پیشنهاد بهبود معانی