Spike

spaɪk spaɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spiked
  • شکل سوم:

    spiked
  • سوم‌شخص مفرد:

    spikes
  • وجه وصفی حال:

    spiking
  • شکل جمع:

    spikes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
خار (در سیم خاردار)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Be careful not to step on that spike!
- مراقب باشید روی آن خار پا نگذارید!
- The sharp spike was an effective tool.
- خار سیم خاردار ابزار مؤثری بود.
noun plural
کفش میخ‌دار (spikes)
- Most runners wear spikes.
- بیشتر دوندگان کفش میخ‌دار می‌پوشند.
- The athlete laced up her spikes.
- ورزشکار بند کفش میخ‌دارش را بست.
noun countable
جهش، افزایش (ناگهانی) (قیمت و مقدار و غیره)
- The spike in COVID-19 cases prompted the government to implement stricter lockdown measures.
- افزایش موارد ابتلا به کووید -۱۹ حکومت را بر آن داشت تا اقدامات منع آمدوشد سختگیرانه‌تری را اجرا کند.
- The sudden spike in demand for hand sanitizers resulted in shortages at stores.
- افزایش ناگهانی تقاضا برای ضدعفونی‌کننده‌های دست منجر به کمبود آن در فروشگاه‌ها شد.
verb - transitive informal
رد کردن (تصمیم به منتشر نکردن مطلب در روزنامه)
- The editor decided to spike the article due to its controversial content.
- سردبیر تصمیم گرفت مقاله را به دلیل محتوای بحث‌برانگیز آن رد کند.
- We agreed to spike the article after realizing it contained inaccurate information.
- پس از اینکه متوجه شدیم این مقاله حاوی اطلاعات نادرست است، موافقت کردیم که آن را رد کنیم.
verb - transitive informal
در ... الکل ریختن، الکل زدن (به نوشیدنی)
- Can you spike my soda with a little rum?
- می‌تونی به نوشابه‌ام یه کم رام بزنی؟
- The bartender spiked his customer's soda.
- متصدی بار در نوشابه‌ی مشتری الکل ریخت.
- He spikes his coffee with vodka.
- او به قهوه‌ی خود ودکا می‌زند.
verb - transitive
دارو ریختن در، در ... دارو ریختن (برای بیهوش کردن یا خسته کردن یا مختل کردن فعالیت شخص دیگر)
- He decided to spike her drink with a powerful sedative.
- او تصمیم گرفت در نوشیدنی او آرام‌بخش قوی بریزد.
- He was caught attempting to spike his colleague's coffee.
- او هنگام تلاش برای دارو ریختن در قهوه‌ی همکارش دستگیر شد.
verb - transitive
تزریق کردن (دارو) (به بدن کسی) (به‌طوری که منجر به بیهوشی یا خستگی مفرط یا اختلال در فعالیت شخص شود)
- The criminal used a syringe to spike the victim's arm.
- جنایتکار با استفاده از سرنگ به بازوی قربانی دارو تزریق کرد.
- The addict was desperate to spike.
- معتاد شدیداً نیازمند تزریق بود.
verb - transitive
ورزش آبشار زدن، اسپک زدن (در والیبال)
- He spiked the ball into the opponent's court.
- توپ را به زمین حریف آبشار زد.
- The coach emphasizes the importance of timing and technique when spiking.
- مربی بر اهمیت زمان و تکنیک هنگام اسپک زدن تأکید می‌کند.
verb - transitive
سوراخ کردن (با ابزار تیز)
- to spike an enemy with a bayonet
- با سر نیزه بدن دشمن را سوراخ کردن
- The hunter spiked the fish.
- شکارچی ماهی را سوراخ کرد.
verb - intransitive
جهش یافتن، افزایش یافتن (ناگهانی) (قیمت و مقدار و غیره)
- The price of Bitcoin spiked overnight, making some investors incredibly wealthy.
- قیمت بیت‌کوین یک‌شبه جهش یافت و برخی از سرمایه‌گذاران را فوق‌العاده ثروتمند کرد.
- The number of COVID-19 cases spiked after the relaxation of social distancing measures.
- تعداد موارد ابتلا به کووید -۱۹ پس از کاهش اقدامات فاصله‌گذاری اجتماعی افزایش یافت.
noun countable
میخ بزرگ
- The blacksmith forged the spike by heating
- آهنگر میخ بزرگ را با حرارت دادن شکل داد.
- The carpenter used a hammer to drive the spike into the wooden plank.
- نجار از چکش استفاده کرد تا میخ چوبی را به داخل تخته‌ی چوبی فرو کند.
noun countable
میخ (در کفش)
- The hiker's shoes had sharp spikes.
- کفش کوهنورد میخ‌های تیزی داشت.
- The sprinter's footwear had removable spikes.
- کفش دونده‌ی دو سرعت میخ‌های جداشدنی داشت.
noun countable
سیخ (برای نگه داشتن کاغذ)
- The secretary placed the invoices on the spike.
- منشی فاکتورها را روی سیخ گذاشت.
- Please remember to place the papers on the spike.
- لطفاً به یاد داشته باشید که کاغذها را روی سیخ قرار دهید.
noun countable
جانورشناسی بچه‌ماهی خال‌خالی (که درازای آن کمتر از شش اینچ است)
- The market was filled with an abundance of fresh spikes.
- بازار پر از بچه‌ماهی‌های خال‌خالی تازه بود.
- The spike was too small to keep, so it was released back into the water.
- بچه‌ماهی خال‌خالی برای نگه داشتن خیلی کوچک بود، بنابراین دوباره در آب رها شد.
noun countable
جانورشناسی شاخ (گوزن جوان) (که صاف و تیز و بدون انشعاب است)
- The young deer displayed its small spike.
- گوزن جوان شاخ کوچک خود را به نمایش گذاشت.
- The spike on the young deer's head was a clear indication of its age.
- شاخ روی سر گوزن جوان نشانه‌ی روشنی از سن آن جانور بود.
noun countable
زیست‌شناسی سنبله (نوعی پروتئین)
- The spike on the coronavirus helps it enter host cells by binding to a receptor.
- سنبله‌ی موجود در ویروس کرونا به آن کمک می‌کند تا با اتصال به گیرنده وارد سلول‌های میزبان شود.
- Scientists are studying the structure of the viral spike to develop effective treatments.
- دانشمندان در حال مطالعه‌ی ساختار سنبله‌ی ویروسی برای ساخت و توسعه‌ی درمان‌های مؤثر هستند.
noun
ورزش آبشار، اسپک (در والیبال)
- The player's spike contributed to their team's victory in the match.
- آبشار این بازیکن به پیروزی تیمشان در این مسابقه کمک کرد.
- The player's powerful spike sailed over the net.
- اسپک قدرتمند این بازیکن از روی تور عبور کرد.
verb - transitive
میخ‌دار کردن
- The bottoms of his climbing shoes were spiked.
- ته کفش‌های کوهنوردی او میخ‌دار بودند.
- The construction workers spiked the scaffolding.
- کارگران ساختمانی داربست‌ را میخ‌دار کردند.
verb - transitive
از کار انداختن (توپ) (با فرو کردن میله در ته لوله‌ی توپ)
- The soldiers spiked the enemy's cannons.
- سربازان توپ‌های دشمن را از کار انداختند.
- The enemy attempted to spike our cannons.
- دشمن سعی کرد توپ‌های ما را از کار بیندازد.
verb - transitive
عقیم گذاشتن، عاطل و باطل کردن
- We spiked their plot.
- تبانی آن‌ها را عقیم گذاشتیم.
- They spiked our proposal and presented their own.
- آن‌ها پیشنهاد ما را عاطل و باطل کردند و پیشنهاد خود را ارائه دادند.
noun countable
گیاه‌شناسی خوشه (گندم و غیره)
- The golden spike swayed in the breeze.
- خوشه‌ی طلایی در نسیم تکان می‌خورد.
- The farmer gathered the spikes of wheat.
- کشاورز خوشه‌های گندم را جمع کرد.
noun countable
گیاه‌شناسی سنبله (نوعی گل‌آذین که در آن گل‌های بدون دم‌گل آن در اطراف یک محور جمع می‌شوند)
- The spike of purple flowers caught my attention.
- سنبله‌ی گل‌های بنفش توجهم را جلب کرد.
- The cactus has a tall spike.
- کاکتوس سنبله‌ی بلندی دارد.
- The botanist studied the intricate structure of the spike under a microscope.
- گیاه‌شناس ساختار پیچیده‌ی سنبله را زیر میکروسکوپ بررسی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spike

  1. verb pierce
    Synonyms: fasten, impale, lance, make fast, nail, pin, prick, skewer, spear, spit, stick, transfix

Idioms

  • hang up one's spikes

    (به‌ویژه از ورزش حرفه‌ای) بازنشسته شدن، کناره گرفتن

  • to spike someone's guns

    (عمل کسی را) خنثی کردن، به مخمصه انداختن، بی‌اثر و مغلوب کردن

ارجاع به لغت spike

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spike» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spike

لغات نزدیک spike

پیشنهاد بهبود معانی