فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Spear

spɪr spɪə

گذشته‌ی ساده:

speared

شکل سوم:

speared

سوم‌شخص مفرد:

spears

وجه وصفی حال:

spearing

شکل جمع:

spears

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

نیزه، سنان، نیزه‌دار، نیزه‌ای، با نیزه زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

spearfishing

ماهیگیری با نیزه

The wild boar had been speared to death.

گراز وحشی را با نیزه کشته بودند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Indians learn how to spear a salmon.

سرخپوستان ماهی‌گیری با نیزه را می‌آموزند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spear

  1. noun a long pointed rod used as a tool or weapon
    Synonyms:
    weapon lance javelin dart spike bayonet shaft harpoon blade bolt stab bore pierce penetrate shoot skewer prick puncture impale trident pike halberd gig fish spear lancet assagai bill gouge spire strike fishgig fizgig gar half-pike hunting spear jireed leister partisan
  1. verb thrust up like a spear
    Synonyms:
    spear up

ارجاع به لغت spear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spear

لغات نزدیک spear

پیشنهاد بهبود معانی