گذشتهی ساده:
pikedوجه وصفی حال:
pikingهمچنین میتوان از luce به جای pike استفاده کرد.
جانورشناسی اردکماهی، ماهی ماسکی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The pike swam gracefully in the clear blue lake.
اردکماهی بهزیبایی در دریاچهی آبی شفاف شنا میکرد.
We caught a massive pike while fishing on the river.
هنگام ماهیگیری در رودخانه، یک اردکماهی بزرگ صید کردیم.
انگلیسی آمریکایی عوارضی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I paid the fare at the pike and continued on my journey.
کرایهی عوارضی را پرداخت کردم و به سفرم ادامه دادم.
We stopped for a restroom break at a rest area along the pike.
برای استراحت در استراحتگاهی در کنار عوارضی توقف کردیم.
قدیمی نیزه، نیزک، درازنیزه (ابزار جنگی)
The infantry relied on their pikes to keep the cavalry at bay.
پیادهنظام برای دور نگه داشتن سوارهنظام، از نیزهاش استفاده میکرد.
The soldier charged forward, brandishing a pike at the enemy.
سرباز به جلو حرکت کرد و نیزهای را بهسمت دشمن تکان داد.
ورزش شنا پایک
The gymnast executed a flawless pike during her routine, earning high scores from the judges.
ژیمناستیککار در طول تمرینش، شنا پایک درستی را اجرا کرد و امتیازات بالایی از داوران به دست آورد.
The diver gracefully dove into the water, perfectly maintaining a pike throughout the entire dive.
غواص بهزیبایی در آب فرو رفت، و در تمام طول غواصی یک شنا پایک را حفظ کرد.
انگلیسی بریتانیایی زمینشناسی قلهی نوک تیز
From afar, the pike seemed to pierce through the clouds.
از دور به نظر میرسید که قلهی نوکتیز در میان ابرها نفوذ کرده است.
The hiker stood atop the pike, gazing at the breathtaking view.
کوهنورد بالای قلهی نوکتیز ایستاد و به منظرهی دیدنی خیره شد.
عصای کوهنوردی، عصای پیادهروی، عصای مسافرتی
He gripped the pike tightly as he traversed the mountain path.
هنگام عبور از مسیر کوهستانی، عصای کوهنوردی را محکم گرفت.
The experienced climber used a pike to secure himself during steep ascents.
این کوهنورد باتجربه برای حفظ امنیت خود در هنگام صعودهای شیبدار، از یک عصای کوهنوردی استفاده کرد.
(با چیزی نوکتیز) سوراخ کردن، کشتن، زخمی کردن
The hunter skillfully piked a wild boar with his sharpened weapon.
شکارچی بهطرز ماهرانهای با سلاح تیز خود یک گراز وحشی را کشت.
Be careful not to pike yourself with that needle; it's very sharp!
مراقب باشید که با آن سوزن خود را زخمی نکنید؛ خیلی تیز است!
ترک کردن، عزیمت کردن، بهسرعت رفتن، رحلت کردن
I pike out of the party when it got too loud.
وقتی صدا خیلی بلند شد، مهمانی را ترک میکنم.
She didn't give any explanation; she simply piked from her job.
او هیچ توضیحی نداد؛ و بهراحتی کارش را ترک کرد.
روی دادن، ظاهر شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pike» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pike