با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Pike

paɪk paɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    piked
  • وجه وصفی حال:

    piking

توضیحات

همچنین می‌توان از luce به‌ جای pike استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural countable
جانورشناسی اردک‌ماهی، ماهی ماسکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The pike swam gracefully in the clear blue lake.
- اردک‌ماهی به‌زیبایی در دریاچه‌ی آبی شفاف شنا می‌کرد.
- We caught a massive pike while fishing on the river.
- هنگام ماهیگیری در رودخانه، یک اردک‌ماهی بزرگ صید کردیم.
noun countable informal
انگلیسی آمریکایی عوارضی
- I paid the fare at the pike and continued on my journey.
- کرایه‌ی عوارضی را پرداخت کردم و به سفرم ادامه دادم.
- We stopped for a restroom break at a rest area along the pike.
- برای استراحت در استراحتگاهی در کنار عوارضی توقف کردیم.
noun countable
قدیمی نیزه، نیزک، درازنیزه (ابزار جنگی)
- The infantry relied on their pikes to keep the cavalry at bay.
- پیاده‌نظام برای دور نگه داشتن سواره‌نظام، از نیزه‌اش استفاده می‌کرد.
- The soldier charged forward, brandishing a pike at the enemy.
- سرباز به جلو حرکت کرد و نیزه‌ای را به‌سمت دشمن تکان داد.
noun countable uncountable
ورزش شنا پایک
- The gymnast executed a flawless pike during her routine, earning high scores from the judges.
- ژیمناستیک‌کار در طول تمرینش، شنا پایک درستی را اجرا کرد و امتیازات بالایی از داوران به دست آورد.
- The diver gracefully dove into the water, perfectly maintaining a pike throughout the entire dive.
- غواص به‌زیبایی در آب فرو رفت، و در تمام طول غواصی یک شنا پایک را حفظ کرد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی زمین‌شناسی قله‌ی نوک تیز
- From afar, the pike seemed to pierce through the clouds.
- از دور به نظر می‌رسید که قله‌ی نوک‌تیز در میان ابرها نفوذ کرده است.
- The hiker stood atop the pike, gazing at the breathtaking view.
- کوه‌نورد بالای قله‌ی نوک‌تیز ایستاد و به منظره‌ی دیدنی خیره شد.
noun countable
عصای کوهنوردی، عصای پیاده‌روی، عصای مسافرتی
- He gripped the pike tightly as he traversed the mountain path.
- هنگام عبور از مسیر کوهستانی، عصای کوهنوردی را محکم گرفت.
- The experienced climber used a pike to secure himself during steep ascents.
- این کوهنورد باتجربه برای حفظ امنیت خود در هنگام صعودهای شیب‌دار، از یک عصای کوهنوردی استفاده کرد.
verb - transitive
(با چیزی نوک‌تیز) سوراخ کردن، کشتن، زخمی کردن
- The hunter skillfully piked a wild boar with his sharpened weapon.
- شکارچی به‌طرز ماهرانه‌ای با سلاح تیز خود یک گراز وحشی را کشت.
- Be careful not to pike yourself with that needle; it's very sharp!
- مراقب باشید که با آن سوزن خود را زخمی نکنید؛ خیلی تیز است!
verb - intransitive
ترک کردن، عزیمت کردن، به‌سرعت رفتن، رحلت کردن
- I pike out of the party when it got too loud.
- وقتی صدا خیلی بلند شد، مهمانی را ترک می‌کنم.
- She didn't give any explanation; she simply piked from her job.
- او هیچ توضیحی نداد؛ و به‌راحتی کارش را ترک کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pike

  1. noun A broad highway designed for high-speed traffic
    Synonyms: highway, drive, expressway, freeway, road, roadway, thruway, lance, parkway, turnpike, motorway, point, state highway, superhighway, tollgate, throughway

Idioms

ارجاع به لغت pike

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pike» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pike

لغات نزدیک pike

پیشنهاد بهبود معانی