فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pike

paɪk paɪk

گذشته‌ی ساده:

piked

وجه وصفی حال:

piking

توضیحات:

همچنین می‌توان از luce به‌ جای pike استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural countable

جانورشناسی اردک‌ماهی، ماهی ماسکی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

The pike swam gracefully in the clear blue lake.

اردک‌ماهی به‌زیبایی در دریاچه‌ی آبی شفاف شنا می‌کرد.

We caught a massive pike while fishing on the river.

هنگام ماهیگیری در رودخانه، یک اردک‌ماهی بزرگ صید کردیم.

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی عوارضی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

I paid the fare at the pike and continued on my journey.

کرایه‌ی عوارضی را پرداخت کردم و به سفرم ادامه دادم.

We stopped for a restroom break at a rest area along the pike.

برای استراحت در استراحتگاهی در کنار عوارضی توقف کردیم.

noun countable

قدیمی نیزه، نیزک، درازنیزه (ابزار جنگی)

The infantry relied on their pikes to keep the cavalry at bay.

پیاده‌نظام برای دور نگه داشتن سواره‌نظام، از نیزه‌اش استفاده می‌کرد.

The soldier charged forward, brandishing a pike at the enemy.

سرباز به جلو حرکت کرد و نیزه‌ای را به‌سمت دشمن تکان داد.

noun countable uncountable

ورزش شنا پایک

The gymnast executed a flawless pike during her routine, earning high scores from the judges.

ژیمناستیک‌کار در طول تمرینش، شنا پایک درستی را اجرا کرد و امتیازات بالایی از داوران به دست آورد.

The diver gracefully dove into the water, perfectly maintaining a pike throughout the entire dive.

غواص به‌زیبایی در آب فرو رفت، و در تمام طول غواصی یک شنا پایک را حفظ کرد.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی زمین‌شناسی قله‌ی نوک تیز

From afar, the pike seemed to pierce through the clouds.

از دور به نظر می‌رسید که قله‌ی نوک‌تیز در میان ابرها نفوذ کرده است.

The hiker stood atop the pike, gazing at the breathtaking view.

کوه‌نورد بالای قله‌ی نوک‌تیز ایستاد و به منظره‌ی دیدنی خیره شد.

noun countable

عصای کوهنوردی، عصای پیاده‌روی، عصای مسافرتی

He gripped the pike tightly as he traversed the mountain path.

هنگام عبور از مسیر کوهستانی، عصای کوهنوردی را محکم گرفت.

The experienced climber used a pike to secure himself during steep ascents.

این کوهنورد باتجربه برای حفظ امنیت خود در هنگام صعودهای شیب‌دار، از یک عصای کوهنوردی استفاده کرد.

verb - transitive

(با چیزی نوک‌تیز) سوراخ کردن، کشتن، زخمی کردن

The hunter skillfully piked a wild boar with his sharpened weapon.

شکارچی به‌طرز ماهرانه‌ای با سلاح تیز خود یک گراز وحشی را کشت.

Be careful not to pike yourself with that needle; it's very sharp!

مراقب باشید که با آن سوزن خود را زخمی نکنید؛ خیلی تیز است!

verb - intransitive

ترک کردن، عزیمت کردن، به‌سرعت رفتن، رحلت کردن

I pike out of the party when it got too loud.

وقتی صدا خیلی بلند شد، مهمانی را ترک می‌کنم.

She didn't give any explanation; she simply piked from her job.

او هیچ توضیحی نداد؛ و به‌راحتی کارش را ترک کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pike

  1. noun a broad highway designed for high-speed traffic
    Synonyms:
    road highway roadway freeway expressway motorway turnpike parkway thruway superhighway state highway drive throughway point lance tollgate

Idioms

come down the pike

روی دادن، ظاهر شدن

ارجاع به لغت pike

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pike» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pike

لغات نزدیک pike

پیشنهاد بهبود معانی