گذشتهی ساده:
impaledشکل سوم:
impaledسومشخص مفرد:
impalesوجه وصفی حال:
impalingشکل نوشتاری دیگر این لغت: empale
سوراخ کردن (با میخ و نیزه و غیره)، زدن (به چنگال و میخ و شاخه و غیره)، به چنگال زدن، به میخ زدن، به سیخ کشیدن، به سیخ زدن، به چهار میخ کشیدن، به صلابه کشیدن
The hunter impaled the deer after a successful hunt.
شکارچی پس از یک شکار موفقیتآمیز، گوزن را به میخ زد.
The soldier was empaled on the enemy's bayonet.
سرباز بر سرنیزهی دشمن زده شد.
گرفتار کردن، بیچاره کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I was impaled by her glance.
نگاهش مرا گرفتار کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impale» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impale