فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Impale

ɪmˈpeɪl ɪmˈpeɪl

گذشته‌ی ساده:

impaled

شکل سوم:

impaled

سوم‌شخص مفرد:

impales

وجه وصفی حال:

impaling

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت: empale

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

سوراخ کردن (با میخ و نیزه و غیره)، زدن (به چنگال و میخ و شاخه و غیره)، به چنگال زدن، به میخ زدن، به سیخ کشیدن، به سیخ زدن، به چهار میخ کشیدن، به صلابه کشیدن

The hunter impaled the deer after a successful hunt.

شکارچی پس از یک شکار موفقیت‌آمیز، گوزن را به میخ زد.

The soldier was empaled on the enemy's bayonet.

سرباز بر سرنیزه‌ی دشمن زده شد.

verb - transitive

گرفتار کردن، بیچاره کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

I was impaled by her glance.

نگاهش مرا گرفتار کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impale

  1. verb stab
    Synonyms:
    pierce stick puncture prick punch spear transfix skewer run through lance spike perforate skiver

ارجاع به لغت impale

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impale» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impale

لغات نزدیک impale

پیشنهاد بهبود معانی