آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Prick

    prɪk prɪk

    گذشته‌ی ساده:

    pricked

    شکل سوم:

    pricked

    سوم‌شخص مفرد:

    pricks

    وجه وصفی حال:

    pricking

    شکل جمع:

    pricks

    معنی prick | جمله با prick

    verb - transitive

    سوراخ کردن، سوراخ‌سوراخ کردن، سوراخ ایجاد کردن در (با سوزن و غیره)

    I pricked my finger with a needle.

    با سوزن انگشتم را سوراخ کردم.

    With a sharp fork, I pricked the skin of the potatoes before baking.

    با چنگال تیز، پیش از پخت، پوست سیب‌زمینی‌ها را سوراخ‌سوراخ کردم.

    noun countable

    سوراخ، جای سوزن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The child had made the paper full of pricks.

    کودک کاغذ را پر از سوراخ کرده بود.

    The tailor made a small prick in the fabric.

    خیاط روی پارچه جای سوزن ایجاد کرد

    noun countable

    درد، سوزش (مثل هنگامی که خار یا سوزن به بدن فرو می‌رود)

    I can still feel the prick.

    هنوز هم درد سوزن را احساس می‌کنم.

    A small prick on my hand quickly turned into a red, painful bump.

    سوزش کوچک روی دستم به‌سرعت تبدیل به یک برآمدگی قرمز و دردناک شد.

    noun countable

    مجازی عذاب، احساس ناخوشایند (کوتاه‌مدت) (معمولاً به‌صورت مفرد می‌آید)

    a prick of conscience

    عذاب وجدان

    His harsh words caused a prick of sadness in her chest.

    سخنان تند او باعث ایجاد احساس ناخوشایند غم و اندوه در سینه‌اش شد.

    noun slang countable

    ناپسند کیر

    She gasped as she felt his penis slide inside her.

    وقتی کیر او در بدنش پس و پیش می‌رفت، نفس‌نفس زد.

    She marveled at the size of his prick.

    از اندازه‌ی کیر او شگفت‌زده شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She gently stroked his prick.

    کیر او را به‌آرامی نوازش کرد.

    noun slang countable

    ناپسند گه، خر، کثافت، مرتیکه (مردی کینه‌توز که اغلب دارای قدرت و نفوذ است)

    The boss is a prick.

    رئیس گه است.

    Don't listen to that prick.

    به اون مرتیکه گوش نده.

    noun countable

    چیز خراش‌دهنده

    The doctor used a sterilized prick to draw blood for testing.

    پزشک برای آزمایش خون از یک چیز خراش‌دهنده‌ی استریل‌شده استفاده کرد.

    The detective found a tiny prick on the victim's body.

    کارآگاه یک چیز خراش‌دهنده‌ی کوچک روی بدن قربانی پیدا کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    عذاب دادن، عذاب کشیدن، ناراحت بودن

    Remorse pricked his conscience.

    ندامت وجدانش را عذاب می‌داد.

    Memories of the past prick him.

    خاطرات گذشته او را عذاب می‌داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Her actions caused her to prick.

    اعمال او باعث شد که عذاب بکشد.

    verb - transitive

    گیاه‌شناسی نشا کردن (گیاه و نهال)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    We need to prick out the plants.

    باید گیاهان را نشا کنیم.

    It's time to prick out the young plants.

    وقت آن است که گیاهان جوان را نشا کنیم.

    verb - intransitive verb - transitive

    جانورشناسی گوش خود را سیخ کردن، سیخ شدن (گوش) (سگ و اسب)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The dog's ears pricked up at the sound.

    با شنیدن صدا گوش‌های سگ سیخ شد.

    The loud noise made the dog prick up its ears.

    صدای بلند باعث شد سگ گو‌ش‌هایش را سیخ کند.

    verb - intransitive verb - transitive

    تیز کردن (گوش انسان)، گوش ... تیز شدن (انسان)

    He pricks up his ears as soon as money is mentioned.

    تا حرف پول به میان می‌آید گوش‌هایش را تیز می‌کند.

    The sight of her favorite dessert made her prick up.

    دیدن دسر محبوبش گوش او را تیز کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    خراشاندن، به خارش انداختن، سوزن‌سوزن کردن، سوزن‌سوزن شدن

    Rose bushes pricked the child's legs.

    بته‌های گل‌ سرخ پاهای کودک را خراشاندند.

    My scratched elbow itched and pricked.

    آرنج خراشیده‌ام می‌خارید و سوزن‌سوزن می‌شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The woolen scarf was pricking on my neck.

    شال‌گردن پشمی گردنم را خراش می‌داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد prick

    1. noun small hole made by stab
      Synonyms:
      wound cut stab puncture hole gash jab perforation pinhole prickle jag
    1. verb stab, perforate
      Synonyms:
      cut hurt jab sting bore pierce puncture enter drill slash lance punch slit pink smart spur

    Phrasal verbs

    prick out (or off)

    جوانه کاشتن، در گلدان کاشتن

    Idioms

    prick up one's ears

    گوش‌ها را تیز کردن، خوب گوش کردن، شست (کسی) خبردار شدن

    سوال‌های رایج prick

    گذشته‌ی ساده prick چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده prick در زبان انگلیسی pricked است.

    شکل سوم prick چی میشه؟

    شکل سوم prick در زبان انگلیسی pricked است.

    شکل جمع prick چی میشه؟

    شکل جمع prick در زبان انگلیسی pricks است.

    وجه وصفی حال prick چی میشه؟

    وجه وصفی حال prick در زبان انگلیسی pricking است.

    سوم‌شخص مفرد prick چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد prick در زبان انگلیسی pricks است.

    ارجاع به لغت prick

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «prick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prick

    لغات نزدیک prick

    • - pricey
    • - pricey restaurant
    • - prick
    • - prick out (or off)
    • - prick up one's ears
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    interceptor into ironically isn't it looks like it takes two to tango item of news I've Jan jat jaw JK jupiter judicable juggler قانون‌گذاری قیمومت غنج ارجاع ارزش‌گذاری ارغنون نصیب نغمه نغمه‌سرا نغمه‌خوان مقننه کارگزاری مغفرت تغافل کامکار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.