مهمیز
His boots had spurs.
چکمههای او مهمیز داشت.
رکاب
مهمیز زدن
spurred boots
چکمهی مهمیزدار
He spurred his horse to go faster.
به اسبش مهمیز زد که تندتر برود.
برانگیختن، تحریک کردن، تهییج کردن، انگیزه دادن
His mother spurred him on to finish his education.
مادرش او را ترغیب میکرد که تحصیلاتش را تمام کند.
تاختن
Then Nadder spurred on toward KHarazm.
سپس نادر به سوی خوارزم شتافت.
با عجله، غفلتاً، بیمقدمه، بدون نقشهی قبلی
به مقام و شهرت رسیدن، مقام خود را تحکیم کردن
به شهرت یا کامیابی رسیدن، موفق شدن، به مقام بلند رسیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spur» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spur