امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spur

spɜːr spɜː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
مهمیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His boots had spurs.
- چکمه‌های او مهمیز داشت.
noun countable
انگیزه، محرک
- the spur of jealousy
- انگیزه‌ی حسادت
noun
پزشکی خار استخوان
noun countable
رکاب
verb - transitive
مهمیز زدن
- spurred boots
- چکمه‌ی مهمیزدار
- He spurred his horse to go faster.
- به اسبش مهمیز زد که تندتر برود.
verb - transitive
برانگیختن، تحریک کردن، تهییج کردن، انگیزه دادن
- His mother spurred him on to finish his education.
- مادرش او را ترغیب می‌کرد که تحصیلاتش را تمام کند.
verb - intransitive
تاختن
- Then Nadder spurred on toward KHarazm.
- سپس نادر به سوی خوارزم شتافت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spur

  1. noun incitement, stimulus
    Synonyms: activation, actuation, catalyst, excitant, goad, goose, impetus, impulse, incentive, incitation, inducement, motivation, motive, needle, prick, stimulant, trigger, turn-on, urge
    Antonyms: curb, hindrance
  2. verb incite, prompt
    Synonyms: animate, arouse, awaken, countenance, drive, egg on, exhort, favor, fire up, goad, goose, impel, instigate, key up, press, prick, prod, propel, push, put up to, rally, rouse, sic, spark, stimulate, stir, trigger, turn on, urge, work up
    Antonyms: disapprove, discourage, dissuade

Idioms

  • on the spur of the moment

    با عجله، غفلتاً، بی‌مقدمه، بدون نقشه‌ی قبلی

  • win one's spurs

    به مقام و شهرت رسیدن، مقام خود را تحکیم کردن

    به شهرت یا کامیابی رسیدن، موفق شدن، به مقام بلند رسیدن

ارجاع به لغت spur

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spur» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spur

لغات نزدیک spur

پیشنهاد بهبود معانی