آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲ فروردین ۱۴۰۴

    Needle

    ˈniːdl ˈniːdl

    گذشته‌ی ساده:

    needled

    شکل سوم:

    needled

    سوم‌شخص مفرد:

    needles

    وجه وصفی حال:

    needling

    شکل جمع:

    needles

    معنی needle | جمله با needle

    noun countable B2

    سوزن (دوخت‌ودوز)

    I need a needle to fix this tear in my shirt.

    من به سوزن نیاز دارم تا این پارگی را در پیراهنم تعمیر کنم.

    The needle's eye was too small for the thick thread I wanted to use.

    سوراخ سوزن برای نخی که می‌خواستم استفاده کنم خیلی کوچک بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to thread a needle

    سوزن را نخ کردن

    the eye of a needle

    سوراخ سوزن

    a sewing machine needle

    سوزن ماشین خیاطی

    noun countable

    میل بافتنی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    He prefers using bamboo knitting needles for their smooth finish.

    او استفاده از میل‌های بافتنی بامبو را به‌خاطر سطح صاف آن‌ها ترجیح می‌دهد.

    She carefully placed the needle back in the yarn to avoid losing it.

    او میل را با احتیاط در نخ گذاشت تا آن را گم نکند.

    noun countable C2

    سوزن (سرنگ)

    The nurse carefully inserted the needle into the patient's arm.

    پرستار با احتیاط سوزن را وارد بازوی بیمار کرد.

    She was afraid of needles but needed to get her vaccination.

    او از سوزن می‌ترسید اما باید واکسنش را می‌زد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a needle for surgical sutures

    سوزن بخیه‌زنی در جراحی

    noun countable

    عقربه، سوزن (در قطب‌نما و ابزار سنجش)

    The compass needle swung wildly during the storm.

    عقربه‌ی قطب‌نما درحین طوفان به‌شدت نوسان می‌کرد.

    Adjust the needle to measure the temperature accurately.

    سوزن را تنظیم کنید تا دما را به‌درستی اندازه‌گیری کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    As I turned the dial, the needle moved closer to the red zone.

    زمانی که دکمه را چرخاندم، سوزن به ناحیه قرمز نزدیک‌تر شد.

    noun countable

    سوزن (برگ‌های درخت کاج)

    The children enjoyed collecting pine needles for their crafts.

    کودکان از جمع‌آوری سوزن‌های کاج برای کاردستی خود لذت می‌بردند.

    During winter, the pine needles retain their color and beauty.

    در زمستان، سوزن‌های کاج، رنگ و زیبایی خود را حفظ می‌کنند.

    noun countable

    سوزن (گرامافون)

    He carefully replaced the needle to improve the sound quality.

    او به‌دقت سوزن را تعویض کرد تا کیفیت صدا بهتر شود.

    I heard a crackling sound, indicating the needle needed adjustment.

    صدای خش‌خش را شنیدم که نشان می‌دهد سوزن نیاز به تنظیم دارد.

    verb - transitive informal

    نیش و کنایه زدن، متلک گفتن، طعنه زدن، اذیت کردن (با سرزنش کردن مداوم)

    Other kids needled him about being fat.

    بچه‌های دیگر به‌دلیل چاق‌بودنش او را اذیت می‌کردند.

    Her needling about Ali's relationship choices really frustrated him.

    متلک گفتن‌های او در مورد انتخاب‌های رابطه‌‌ی علی واقعاً او را ناراحت می‌کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The constant needling from his colleagues pushed him to leave the job.

    نیش و کنایه‌های مداوم از سوی همکارانش او را به ترک شغل وادار کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    سوزن‌دوزی کردن، دوختن (با سوزن)

    Please needle the hem of these pants to make them fit.

    لطفاً لبه‌ی این شلوار را سوزن بدوزید تا اندازه شود.

    The artist prefers to needle rather than use a sewing machine.

    این هنرمند ترجیح می‌دهد که سوزن‌دوزی کند تا اینکه از چرخ خیاطی استفاده کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    garments that are needled by hand

    لباس‌هایی که با دست دوخته می‌شوند

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد needle

    1. noun sewing instrument
      Synonyms:
      awl spike skewer pin darner
    1. noun sharp, pointed wirelike instrument
      Synonyms:
      phonograph needle stylus hypodermic prick hypodermic-needle syringe acicula prickle acerate leaf electric needle aculeus spine electrolytic needle probe aiguille thorn
    1. noun a pointing instrument
      Synonyms:
      gauge indicator director
    1. verb tease, annoy
      Synonyms:
      annoy bother irritate pester harass nag provoke aggravate rile badger plague irk nettle taunt ride bait hector worry bedevil goad prod spur sting ruffle prick tweak gnaw examine question quiz
      Antonyms:
      praise

    Collocations

    needlecraft

    سوزن‌دوزی، کارهای بافتنی، گل‌دوزی

    Idioms

    give someone the needle

    (عامیانه) هو کردن، اذیت کردن، سیخونک زدن

    on the needle

    (عامیانه) معتاد به مواد مخدر

    move the needle

    تأثیر مهمی گذاشتن، تغییر قابل توجهی داشتن، (برای هدف) به‌طور اساسی جلو رفتن

    سوال‌های رایج needle

    گذشته‌ی ساده needle چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده needle در زبان انگلیسی needled است.

    شکل سوم needle چی میشه؟

    شکل سوم needle در زبان انگلیسی needled است.

    شکل جمع needle چی میشه؟

    شکل جمع needle در زبان انگلیسی needles است.

    وجه وصفی حال needle چی میشه؟

    وجه وصفی حال needle در زبان انگلیسی needling است.

    سوم‌شخص مفرد needle چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد needle در زبان انگلیسی needles است.

    ارجاع به لغت needle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «needle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/needle

    لغات نزدیک needle

    • - needful
    • - neediness
    • - needle
    • - needle valve
    • - needlecraft
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.