فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Needle

ˈniːdl ˈniːdl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    needled
  • شکل سوم:

    needled
  • سوم شخص مفرد:

    needles
  • وجه وصفی حال:

    needling
  • شکل جمع:

    needles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    سوزن، سوزن سرنگ و گرامافون و غیره
    • - the eye of a needle
    • - سوراخ سوزن
    • - to thread a needle
    • - سوزن را نخ کردن
    • - a needle for surgical sutures
    • - سوزن بخیه‌زنی در جراحی
    • - a sewing machine needle
    • - سوزن ماشین خیاطی
  • verb - transitive countable
    دوختن
    • - garments that are needled by hand
    • - لباس‌هایی که با دست دوخته می‌شوند
  • verb - transitive countable
    با سوزن تزریق کردن
    • - needling a blister until it bursts
    • - سوزن‌ زدن به تاول تا اینکه سر باز کند
    • - to needle beer
    • - به آبجو الکل اضافی زدن
  • verb - transitive countable
    طعنه زدن، اذیت کردن
    • - Other kids needled him about being fat.
    • - بچه‌های دیگر به‌دلیل چاق‌بودنش او را دست می‌انداختند.
  • verb - intransitive countable
    سوزن دوزی کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد needle

  1. verb tease, annoy
    Synonyms: aggravate, badger, bait, bedevil, bother, examine, gnaw, goad, harass, hector, irk, irritate, nag, nettle, pester, plague, prick, prod, provoke, question, quiz, ride, rile, ruffle, spur, sting, taunt, tweak, worry
    Antonyms: praise

Collocations

  • needlecraft

    سوزن‌دوزی، کارهای بافتنی، گل‌دوزی

Idioms

ارجاع به لغت needle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «needle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/needle

لغات نزدیک needle

پیشنهاد بهبود معانی