گذشتهی ساده:
needledشکل سوم:
needledسومشخص مفرد:
needlesوجه وصفی حال:
needlingشکل جمع:
needlesسوزن (دوختودوز)
I need a needle to fix this tear in my shirt.
من به سوزن نیاز دارم تا این پارگی را در پیراهنم تعمیر کنم.
The needle's eye was too small for the thick thread I wanted to use.
سوراخ سوزن برای نخی که میخواستم استفاده کنم خیلی کوچک بود.
to thread a needle
سوزن را نخ کردن
the eye of a needle
سوراخ سوزن
a sewing machine needle
سوزن ماشین خیاطی
میل بافتنی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He prefers using bamboo knitting needles for their smooth finish.
او استفاده از میلهای بافتنی بامبو را بهخاطر سطح صاف آنها ترجیح میدهد.
She carefully placed the needle back in the yarn to avoid losing it.
او میل را با احتیاط در نخ گذاشت تا آن را گم نکند.
سوزن (سرنگ)
The nurse carefully inserted the needle into the patient's arm.
پرستار با احتیاط سوزن را وارد بازوی بیمار کرد.
She was afraid of needles but needed to get her vaccination.
او از سوزن میترسید اما باید واکسنش را میزد.
a needle for surgical sutures
سوزن بخیهزنی در جراحی
عقربه، سوزن (در قطبنما و ابزار سنجش)
The compass needle swung wildly during the storm.
عقربهی قطبنما درحین طوفان بهشدت نوسان میکرد.
Adjust the needle to measure the temperature accurately.
سوزن را تنظیم کنید تا دما را بهدرستی اندازهگیری کند.
As I turned the dial, the needle moved closer to the red zone.
زمانی که دکمه را چرخاندم، سوزن به ناحیه قرمز نزدیکتر شد.
سوزن (برگهای درخت کاج)
The children enjoyed collecting pine needles for their crafts.
کودکان از جمعآوری سوزنهای کاج برای کاردستی خود لذت میبردند.
During winter, the pine needles retain their color and beauty.
در زمستان، سوزنهای کاج، رنگ و زیبایی خود را حفظ میکنند.
سوزن (گرامافون)
He carefully replaced the needle to improve the sound quality.
او بهدقت سوزن را تعویض کرد تا کیفیت صدا بهتر شود.
I heard a crackling sound, indicating the needle needed adjustment.
صدای خشخش را شنیدم که نشان میدهد سوزن نیاز به تنظیم دارد.
نیش و کنایه زدن، متلک گفتن، طعنه زدن، اذیت کردن (با سرزنش کردن مداوم)
Other kids needled him about being fat.
بچههای دیگر بهدلیل چاقبودنش او را اذیت میکردند.
Her needling about Ali's relationship choices really frustrated him.
متلک گفتنهای او در مورد انتخابهای رابطهی علی واقعاً او را ناراحت میکرد.
The constant needling from his colleagues pushed him to leave the job.
نیش و کنایههای مداوم از سوی همکارانش او را به ترک شغل وادار کرد.
سوزندوزی کردن، دوختن (با سوزن)
Please needle the hem of these pants to make them fit.
لطفاً لبهی این شلوار را سوزن بدوزید تا اندازه شود.
The artist prefers to needle rather than use a sewing machine.
این هنرمند ترجیح میدهد که سوزندوزی کند تا اینکه از چرخ خیاطی استفاده کند.
garments that are needled by hand
لباسهایی که با دست دوخته میشوند
سوزندوزی، کارهای بافتنی، گلدوزی
(عامیانه) هو کردن، اذیت کردن، سیخونک زدن
(عامیانه) معتاد به مواد مخدر
تأثیر مهمی گذاشتن، تغییر قابل توجهی داشتن، (برای هدف) بهطور اساسی جلو رفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «needle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/needle