تأثیر مهمی گذاشتن، تغییر قابل توجهی داشتن، (برای هدف) بهطور اساسی جلو رفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The new marketing strategy really helped to move the needle in sales this quarter.
استراتژی بازاریابی جدید واقعاً به تغییر در فروش در این سه ماهه کمک کرد.
We need innovative ideas that can truly move the needle on our project’s progress.
ما به ایدههای نوآورانهای نیاز داریم که واقعاً بتواند تأثیر مهمی در پروژهی ما بگذارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «move the needle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/move-the-needle