گذشتهی ساده:
questionedشکل سوم:
questionedسومشخص مفرد:
questionsوجه وصفی حال:
questioningشکل جمع:
questionsسؤال، پرسش، استفهام، پرسمان، استعلام
to ask a question
سؤال پرسیدن
They did not answer my question.
به پرسش من پاسخ ندادند.
Do you have any questions?
آیا پرسشی دارید؟
He knew that a raise this year was out of the question.
او میدانست که امسال اضافهحقوق تحققناپذیر است.
مسئله، موضوع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
To be or not to be, that's the question.
(شکسپیر) بودن یا نبودن، مسئله این است.
the question of nuclear arms
مسئلهی سلاحهای اتمی
the question of Afghan refugees
موضوع پناهندگان افغان
شک، شبهه، تردید، دو دلی، معما
There has been some question as to whether or not he will resign.
در مورد اینکه آیا استعفا خواهد داد یا نه شبهه وجود دارد.
There was no question of his veracity.
تردیدی در راستگویی او نبود.
There's no question about it, we are going to win.
در اینکه ما برنده خواهیم شد شکی وجود ندارد.
Her honesty is beyond question.
در امانت او شکی نیست.
There is no question of his ever returning.
شکی نیست که هرگز باز نخواهد گشت.
مطلب مورد پرسش یا بحث، مذکور، مشکل، گرفتاری
The lady in question got out of the shop.
خانم موردبحث از مغازه خارج شد.
the place in question
محل مذکور
It is not a question of money.
پول مطرح نیست.
روش رأیگیری (درباره ی پیشنهاد)، درخواست ختم مذاکرات و رأیگیری
to put a matter to the question
مطلبی را به رای گذاشتن
He called for the question.
او درخواست ختم مذاکرات و رأیگیری کرد.
(در جلسات و در پارلمان) پیشنهاد
the question before the senate
پیشنهاد مطرح شده در سنا
پرسیدن، پرسش کردن
He questioned me about my brothers.
او دربارهی برادرانم از من پرسش کرد.
They questioned the government's recent actions.
آنان کارهای اخیر دولت را زیر سؤال بردند.
بازجویی کردن، استنطاق کردن
He was taken to the police station for questioning.
برای بازجویی او را به اداره پلیس بردند.
تردید کردن در، شک کردن، دو دل بودن، مورد تردید قرار دادن، زیر سوال بردن
Are you questioning her honesty?
آیا در درستی او شک داری؟
I question whether I should go or not.
در تردیدم که آیا بروم یا نه.
پرسوجو کردن، تحقیق کردن
Many of the people questioned in the survey were against divorce.
بسیاری از مردمی که در نظرخواهی از آنها سؤال شده بود، مخالف طلاق بودند.
bring (something) into question
موردبحث یا توجه قرار دادن، پیش کشیدن، پرسشپذیر کردن
call (something) into question
(بهویژه ازنظر اخلاقی) موردتردید قرار دادن، زیر سؤال بردن
موردبحث، مذکور، فوقالذکر
نامعلوم، قابلبحث، شایستهی بررسی
غیرممکن
غیرممکن است
بیچونوچرا، بیمعطلی، مطیعانه
بدون ثابت کردن چیزی آن را صادق فرض کردن و مبنای استدلال یا اظهار بعدی قرار دادن
نامربوط به موضوع مورد بحث
بدون شک، بدون تردید
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «question» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/question