-
Adverb
با حالت شک و تردید، پرسشگرانه، بهگونهای که فرد در مورد حقیقت چیزی ابراز تردید کند
-
- He raised his eyebrows questioningly.
- - از روی شک و تردید، ابروهایش را بالا انداخت.
-
- His hesitancy made her look questioningly at him.
- - تردیدش سبب شد نگاهی پرسشگرانه به او بیندازد.
لغات همخانواده questioningly