امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Concord

ˈkɑːŋkɔːrd ˈkɒŋkɔːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
توافق، مطابقت، یکجوری، پیمان، قرار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- In multiracial societies, racial concord is a must.
- در جوامع چند نژادی سازگاری نژادی از واجبات است.
- As long as their father was alive, the brothers lived together in concord.
- مادام که پدرشان زنده بود، برادرها با سازگاری با هم زندگی می‌کردند.
- international peace and concord
- صلح و توافق بین‌المللی
- concord agreement
- تطابق نحوی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد concord

  1. noun unity, harmony
    Synonyms:
    accord agreement amity calmness chime comity concert concordance consensus consonance friendship goodwill peace placidity rapport serenity tranquility tune unanimity understanding unison
    Antonyms:
    discord disunity
  1. noun agreement, treaty
    Synonyms:
    compact concordat contract convention entente pact protocol
    Antonyms:
    disagreement discord

ارجاع به لغت concord

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «concord» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/concord

لغات نزدیک concord

پیشنهاد بهبود معانی