توافق، مطابقت، یکجوری، پیمان، قرار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In multiracial societies, racial concord is a must.
در جوامع چند نژادی سازگاری نژادی از واجبات است.
As long as their father was alive, the brothers lived together in concord.
مادام که پدرشان زنده بود، برادرها با سازگاری با هم زندگی میکردند.
international peace and concord
صلح و توافق بینالمللی
concord agreement
تطابق نحوی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «concord» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/concord