گذشتهی ساده:
compactedشکل سوم:
compactedسومشخص مفرد:
compactsوجه وصفی حال:
compactingشکل جمع:
compactsصفت تفضیلی:
more compactصفت عالی:
most compactفشرده، فشرده کردن، جمعوجور، بههم پیوسته، پیمان، معاهده، متراکم
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
بههم فشردن، بههم متصل کردن، ریز بافتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
compact evergreen
درختان همیشه سبز و پرپشت
The kitchen was small and compact.
آشپزخانه کوچک و جمعوجور بود.
I want a more compact computer.
کامپیوتر کمحجمتری میخواهم.
Horse hooves had compacted and hardened the farm's soil.
سم اسبان خاک مزرعه را به هم کوفته و سخت کرده بود.
a five-nation compact
معاهدهی میان پنج کشور
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «compact» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compact