گذشتهی ساده:
bargainedشکل سوم:
bargainedسومشخص مفرد:
bargainsوجه وصفی حال:
bargainingشکل جمع:
bargainsسودا، معامله، داد و ستد، چانه زدن، قرارداد معامله، خرید ارزان (با a )، چانه زدن، قرارداد معامله بستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It was a bad bargain.
معاملهی بدی بود.
You keep your part of the bargain and I'll keep mine.
تو سهم خودت را در معامله انجام بده و من سهم خودم را.
bargain prices
قیمتهای تخفیفیافته
Naheed can't resist a bargain.
ناهید در مقابل اجناس ارزان شده (حراجی) مقاومت ندارد.
I think bargaining over price is a bad custom.
به نظر من چانه زدن سر قیمت رسم بدی است.
They had not bargained for such opposition.
حساب چنان مخالفتی را نکرده بودند.
He went to find his dog and lost his bicycle in the bargain.
رفت سگ خود را پیدا کند، دوچرخه خود را هم از دست داد.
1- چانه زدن 2- انتظار داشتن، (روی چیزی) حساب کردن
به علاوه، اضافه بر قرارداد
سخت معامله بودن، اهل چانهزنی و مقاومت بودن، به آسانی معامله نکردن
خیلی چانه زدن، در معامله سختگیری کردن، گذشت نشان ندادن
strike (or make) a bargain with someone
با کسی به توافق رسیدن، معامله کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bargain» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bargain