فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Trade

treɪd treɪd

گذشته‌ی ساده:

traded

شکل سوم:

traded

سوم‌شخص مفرد:

trades

وجه وصفی حال:

trading

شکل جمع:

trades

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1

اقتصاد سوداگری، بازرگانی، تجارت، داد‌وستد، کاسبی، پیشه‌وری، کسب، مبادله کالا

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

Italian trade representatives

نمایندگان بازرگانی ایتالیا

the policy of trading land for peace

سیاست دادن سرزمین در برابر صلح

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Would you like to trade places with me?

آیا میل داری جایت را با جای من عوض کنی؟

He always trades at this store.

او همیشه از این فروشگاه خرید می‌کند.

She only trades with shopkeepers she knows.

او فقط با دکان‌داران آشنا معامله می‌کند.

Trading in stocks has been suspended.

خرید و فروش سهام معلق شده است.

He has been trading in carpets for years.

سال‌ها است که تجارت فرش می‌کند.

This law prohibits French companies from trading with the enemy.

این قانون، شرکت‌های فرانسوی را از داد و ستد با دشمن منع می‌کند.

trade journals

نشریات وابسته به پیشه

If you like my tie better, I am willing to make a trade with you.

اگر از کراوات من بیشتر خوشت می‌آید، حاضرم با مال تو عوض کنم.

He was a carpenter by trade.

پیشه‌ی او نجاری بود.

the Nowruz trade

داد و ستد ایام نوروز

Our trade with Mexico is thriving.

بازرگانی ما با مکزیک پررونق است.

Iran's foreign trade

تجارت خارجی ایران

When trade is slack, they lay off workers.

وقتی کاسبی کساد است، کارگران را بیکار می‌کنند.

International trade has expanded.

بازرگانی بین‌المللی گسترش‌ یافته است.

trade unions

اتحادیه‌های صنفی

a member of the writing trade

عضو اتحادیه‌ی نویسندگان

Each craftsman was plying his own trade.

هر صنعت‌گر دنبال حرفه‌ی خودش را می‌گرفت.

the tools of a mechanic's trade

ابزار کار یک مکانیک

noun countable uncountable

مسیر، شغل، حرفه، پیشه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
noun uncountable

آزار، مزاحمت

verb - transitive

اقتصاد تجارت کردن با، دادوستد کردن، مبادله کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trade

  1. noun buying and selling
    Synonyms:
    business commerce dealing exchange market sales transaction industry enterprise customers public clientele custom patronage contract deal traffic swap barter interchange merchantry truck
  1. noun profession, work
    Synonyms:
    job work occupation employment business calling line of work position pursuit vocation craft skill métier line thing art handicraft nine-to-five game avocation
    Antonyms:
    entertainment fun pastime

Phrasal verbs

trade in

مبادله کردن

trade off

مبادله کردن، معاوضه کردن، بده بستان کردن

trade on (or upon)

سوء استفاده کردن، سود‌جویی کردن، بهره‌کشی کردن

لغات هم‌خانواده trade

  • verb - transitive
    trade

ارجاع به لغت trade

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trade» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trade

لغات نزدیک trade

پیشنهاد بهبود معانی