آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ اسفند ۱۴۰۳

    Shop

    ʃɑːp ʃɒp

    گذشته‌ی ساده:

    shopped

    شکل سوم:

    shopped

    سوم‌شخص مفرد:

    shops

    وجه وصفی حال:

    shopping

    شکل جمع:

    shops

    توضیحات:

    در معنای اول در انگلیسی آمریکایی به‌جای shop از store استفاده می‌شود.

    معنی shop | جمله با shop

    noun countable A1

    انگلیسی بریتانیایی دکان، مغازه، فروشگاه، دکه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    Farhad has opened a new shop.

    فرهاد مغازه‌ی تازه‌ای باز کرده است.

    The shop on the corner is known for its fresh produce.

    دکان سر نبش به‌خاطر محصولات تازه‌اش معروف است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She works at the flower shop after school.

    او بعداز مدرسه در گل‌فروشی کار می‌کند.

    a butcher's shop

    دکان قصابی

    a printing shop

    چاپخانه

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی خرید (تهیه‌ی مایحتاج خانه)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    She forgot to do the shop this week, so we have nothing in the fridge.

    این هفته فراموش کرد که خرید کند، برای همین در یخچال هیچ‌چیزی نداریم.

    Our weekly shop usually includes fresh vegetables, dairy products, and some snacks.

    خرید هفتگی ما معمولاً شامل سبزیجات تازه، لبنیات و مقداری تنقلات می‌شود.

    noun countable

    کارگاه، تعمیرگاه

    My uncle owns a furniture workshop where he makes handmade chairs.

    عموی من کارگاه نجاری دارد که در آن صندلی‌های دست‌ساز می‌سازد.

    He runs a car repair shop.

    او تعمیرگاه خودرو دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They opened a small workshop to make custom leather bags.

    کارگاه کوچکی راه انداختند تا کیف‌های چرمی سفارشی بسازند.

    This shop specializes in repairing antique clocks.

    این تعمیرگاه در تعمیر ساعت‌های عتیقه تخصص دارد.

    a car repair shop

    کارگاه تعمیرات اتومبیل

    noun countable informal

    کسب‌وکار

    Running a small shop requires a lot of effort.

    اداره‌ی کسب‌وکار کوچک نیاز به تلاش زیادی دارد.

    They turned their home bakery into a successful shop.

    آن‌ها شیرینی‌پزی خانگی‌شان را به کسب‌وکار موفقی تبدیل کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Many shops went out of business during the economic crisis.

    بسیاری از کسب‌وکارها در دوران بحران اقتصادی تعطیل شدند.

    verb - intransitive B1

    خرید کردن

    I go shopping once a week.

    هفته‌ای یک‌بار به خرید می‌روم.

    We usually shop at this store.

    ما معمولاً از این مغازه خرید می‌کنیم.

    verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی گشتن، جست‌وجو کردن، بازارگردی کردن، مغازه‌گردی کردن (برای خرید محصولی)

    I’m shopping for a new laptop.

    دارم برای خرید لپ‌تاپ جدید جست‌وجو می‌کنم.

    She spent the whole afternoon shopping for shoes.

    او تمام بعدازظهر را مشغول گشتن برای خرید کفش بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Before making a decision, I like to shop around.

    قبل‌از تصمیم‌گیری دوست دارم در مغازه‌گردی کنم.

    I am shopping around for a used car.

    درصدد خرید یک اتومبیل دست دوم هستم.

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی عامیانه لو دادن، گزارش دادن (به پلیس)

    Someone must have shopped him to the authorities.

    حتماً کسی او را به مقامات گزارش داده است.

    She refused to shop her friend to the police.

    او حاضر نشد دوستش را به پلیس لو بدهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Amir was caught because his neighbor shopped him.

    امیر را گرفتند چون همسایه‌اش او را لو داد.

    verb - transitive

    ارائه دادن، پیشنهاد کردن (برای فروش)

    His new startup idea is being shopped to investors.

    ایده‌ی استارتاپ جدیدش به سرمایه‌گذاران ارائه شده است.

    The artwork is being shopped to several galleries.

    این اثر هنری به چندین گالری پیشنهاد شده است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد shop

    1. noun place of retail business
      Synonyms:
      store market outlet stand supermarket department store chain deli showroom emporium boutique mill five-and-dime
    1. verb look for merchandise to buy
      Synonyms:
      buy purchase go shopping look for market try to buy hunt for
      Antonyms:
      sell
    1. verb to get under way
      Synonyms:
      business buy factory hunt market mart office plant purchase studio workplace
    1. noun a retail establishment where merchandise is sold
      Synonyms:
      store workshop department-store retail store boutique dry-goods store emporium novelty shop repair shop go into business start open up business close-down close-up go out of business outlet cease functioning talk business exchange views discuss one's work
    1. verb look for merchandise to buy
      Synonyms:
      shop for shop-around look for browse denounce hunt for tell-on betray try to buy give away rat grass shit snitch stag
      Antonyms:
      sell
    1. verb do one's shopping at; do business with; be a customer or client of
      Synonyms:
      patronize patronise shop-at buy at frequent sponsor

    Phrasal verbs

    shop around

    از یک مغازه به مغازه‌ی دیگر رفتن، قیمت گرفتن از چند جا

    Collocations

    shut up shop

    1- (مثلاً جمعه‌ها یا شب‌ها) مغازه را بستن، تعطیل کردن 2- برای همیشه بستن، به کار و کاسبی خاتمه دادن

    talk shop

    درباره‌ی شغل خود حرف زدن، درباره‌ی کار و کاسبی اختلاط کردن (به‌خصوص در مهمانی)

    pattern shop

    کارگاه الگو‌سازی (در کارخانه‌ها)

    pawnbroker's shop

    مغازه‌ی کارگشایی و گروبرداری

    Idioms

    set up shop

    دست به کاسبی زدن، مغازه باز کردن، دست‌به‌کار شدن

    لغات هم‌خانواده shop

    • noun
      shop, shopper, shopping
    • verb - transitive
      shop

    سوال‌های رایج shop

    گذشته‌ی ساده shop چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده shop در زبان انگلیسی shopped است.

    شکل سوم shop چی میشه؟

    شکل سوم shop در زبان انگلیسی shopped است.

    شکل جمع shop چی میشه؟

    شکل جمع shop در زبان انگلیسی shops است.

    وجه وصفی حال shop چی میشه؟

    وجه وصفی حال shop در زبان انگلیسی shopping است.

    سوم‌شخص مفرد shop چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد shop در زبان انگلیسی shops است.

    ارجاع به لغت shop

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «shop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shop

    لغات نزدیک shop

    • - shooting stick
    • - shootout or shoot-out
    • - shop
    • - shop around
    • - shop assistant
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.