آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ بهمن ۱۴۰۳

    Rat

    ræt ræt

    شکل جمع:

    rats

    معنی rat | جمله با rat

    noun countable A2

    جانورشناسی موش (جونده‌ی کوچک بزرگتر از موش که دم بلندی دارد و مضر است)

    rat, موش (جونده‌ی کوچک بزرگتر از موش که دم بلندی دارد و مضر است)
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    I heard the squeak of a rat in the dark cellar.

    صدای جیرجیر موش در زیرزمین تاریک را شنیدم.

    A rat's nest was found behind the dumpster.

    لانه‌ی موش پشت سطل زباله پیدا شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The farmer found a rat in the barn.

    کشاورز یک موش در انبار پیدا کرد.

    noun countable informal

    آدم موش‌صفت، آدم نفرت‌انگیز، آدم حقیر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    Don't trust him, he's a real rat.

    بهش اعتماد نکن، اون یه آدم موش‌صفته.

    The new guy at work turned out to be a rat.

    معلوم شد مرد جدید محل کار آدم نفرت‌انگیزی است.

    abbreviation noun

    پزشکی آرای‌تی (تست سریع آنتی‌ژن) (rapid antigen test) (RAT)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    The RAT confirmed the presence of a viral infection.

    آرای‌تی وجود عفونت ویروسی را تأیید کرد.

    The RAT results came back negative.

    نتایج آرای‌تی منفی بود.

    noun countable

    اعتصاب‌شکن (کارگری که برخلاف دوستانش که اعتصاب کرده‌اند سر کار حاضر می‌شود)

    The rat received threats from fellow union members for breaking the strike.

    این اعتصاب‌شکن از سوی دیگر اعضای اتحادیه به دلیل شکستن اعتصاب تهدید شد.

    The rat's decision to work during the strike caused tension among the workers.

    تصمیم اعتصاب‌شکن برای کار در هنگام اعتصاب باعث ایجاد تنش در بین کارگران شد.

    noun countable

    خبرچین، جاسوس

    The rat in the group immediately went to the authorities with information about the planned robbery.

    خبرچین حاضر در گروه بی‌درنگ با اطلاعاتی در مورد سرقت برنامه‌ریزی‌شده نزد مسئولان رفت.

    The rat received a hefty reward for providing valuable information to the police.

    جاسوس برای ارائه‌ی اطلاعات ارزشمند به پلیس جایزه‌ی زیادی دریافت کرد.

    noun countable

    خوره، موش (شخصی که زمان زیادی را در مکانی معین می‌گذراند)

    John is such a gym rat.

    جان خوره‌ی باشگاه است.

    The office rat never seems to leave the workplace, even on weekends.

    به نظر می‌رسد موش اداره هرگز محل کار را ترک نمی‌کند؛ حتی در تعطیلات آخر هفته.

    verb - intransitive

    خیانت کردن، لو دادن

    He decided to rat out his coworkers and tell the boss about their plan.

    او تصمیم گرفت به همکارانش خیانت کند و برنامه‌ی آنان را به رئیس بگوید.

    I never expected him to rat on us like that.

    هرگز انتظار نداشتم که او این‌گونه ما را لو بدهد.

    verb - intransitive

    موش گرفتن

    The farmer set up traps to rat in the fields.

    کشاورز برای گرفتن موش در مزارع تله درست کرد.

    The cat tried to rat in the barn but came back empty-handed.

    گربه سعی کرد در انبار موش بگیرد اما دست خالی برگشت.

    verb - transitive

    آرایش و پیرایش پف انداختن (مو)

    She rats her hair.

    موهایش را پف می‌اندازد.

    I need to rat my hair before the party tonight.

    باید قبل از مهمانی امشب موهایم را پف بیندازم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد rat

    1. noun informer
      Synonyms:
      informant source snitch betrayer tattletale sneak fink stoolie tattler squealer whistle-blower backstabber blabbermouth stool pigeon turncoat double-crosser canary deep throat

    Idioms

    rats!

    (آمریکا- عامیانه- ندای حاکی از ناخشنودی و غیره) اه، چه بد!، لعنت!

    rats desert a sinking ship

    هنگام خطر آدم‌های ترسو (از همه زودتر) فرار می‌کنند

    smell a rat

    مشکوک شدن، (به حیله یا توطئه و غیره) پی‌بردن

    (عامیانه) به عیب یا اشکال یا نابه‌سامانی پی‌بردن، مشکوک شدن

    سوال‌های رایج rat

    شکل جمع rat چی میشه؟

    شکل جمع rat در زبان انگلیسی rats است.

    ارجاع به لغت rat

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rat

    لغات نزدیک rat

    • - raster
    • - rasure
    • - rat
    • - rat bite fever
    • - rat fink
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.