با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Snitch

snɪtʃ snɪtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    snitched
  • شکل سوم:

    snitched
  • سوم‌شخص مفرد:

    snitches
  • وجه وصفی حال:

    snitching
  • شکل جمع:

    snitches

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun countable
خبرکش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
verb - intransitive
خبرچینی کردن، لو دادن، زیرآب کسی را زدن
verb - transitive
دله‌دزدی کردن، کش رفتن
- At the restaurant she snitched the salt shaker.
- در رستوران نمکدان را کش رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد snitch

  1. noun informer
    Synonyms: betrayer, blabbermouth, canary, deep throat, double-crosser, fink, informant, narc, nark, rat, sneak, snitcher, source, squealer, stoolie, stool pigeon, tattler, tattletale, tipster, turncoat, weasel, whistle-blower
  2. verb steal
    Synonyms: burglarize, carry off, defraud, embezzle, heist, hold up, keep, lift, loot, make off with, pickpocket, pilfer, pillage, pinch, plunder, poach, remove, rip off, shoplift, swipe, take, walk off with
  3. verb inform
    Synonyms: betray, blab, confess, give away, leak, rat on, squeal, tattle, tell, tell on, tip, turn in

ارجاع به لغت snitch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snitch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/snitch

لغات نزدیک snitch

پیشنهاد بهبود معانی