امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Weasel

ˈwiːzl ˈwiːzl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    weasels

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
جانورشناسی راسو، جانوران پستاندار شبیه راسو، دروغ گفتن، شانه خالی کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- every time his honesty was questioned he weaseled and changed the subject
- هر بار که صداقت او زیر سؤال می‌رفت، او چندپهلو حرف می‌زد و موضوع را عوض می‌کرد
- He knew how to weasel out of his promises.
- او می‌دانست چگونه با حرف‌های گمراه‌کننده زیر قولش بزند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد weasel

  1. noun sneak
    Synonyms:
    betrayer blabbermouth canary deceiver deep throat double-crosser fink informant informer narc nark rat sneak snitch snitcher source squealer stoolie stool pigeon tattler tattletale tipster turncoat whistle-blower
  1. verb avoid, evade
    Synonyms:
    balk beat around the bush circumvent cop out dance around an issue dodge duck elude equivocate eschew flee get around give the runaround hedge hem and haw lay low pussyfoot put off renege shirk shuck sidestep slip out sneak away tap dance waffle welsh worm one’s way out of

ارجاع به لغت weasel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weasel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/weasel

لغات نزدیک weasel

پیشنهاد بهبود معانی