آخرین به‌روزرسانی:

Shoplift

ˈʃɑːplɪft ˈʃɒpˌlɪft

گذشته‌ی ساده:

shoplifted

شکل سوم:

shoplifted

سوم‌شخص مفرد:

shoplifts

وجه وصفی حال:

shoplifting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - use participle verb - transitive

از مغازه جنس بلند کردن، دزدیدن، دله‌دزدی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He was caught shoplifting the store.

هنگام بلند کردن جنس از مغازه مچش را گرفتند.

He was charged with shoplifting.

او متهم به دزدی از مغازه شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shoplift

  1. verb steal
    Synonyms:
    take pinch swipe lift snatch rip off heist hold up stick up pilfer loot embezzle defraud burglarize pillage carry off make off with walk off with run off with

ارجاع به لغت shoplift

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shoplift» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shoplift

لغات نزدیک shoplift

پیشنهاد بهبود معانی