گذشتهی ساده:
liftedشکل سوم:
liftedسومشخص مفرد:
liftsوجه وصفی حال:
liftingشکل جمع:
liftsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
متصدی آسانسور
lift (up) one's eyes (to something)
به بالا نگاه کردن
بلندبلند حرف زدن، داد زدن، صدای خود را بلند کردن
1- به کسی سواری دادن 2- روحیهی کسی را بالا بردن
lift (or raise) a finger (or hand) to do something
(عامیانه- معمولاً در جملهی منفی) در انجام کاری کمک کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lift» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lift