گذشتهی ساده:
liftedشکل سوم:
liftedسومشخص مفرد:
liftsوجه وصفی حال:
liftingشکل جمع:
liftsبالا بردن، بلند کردن، بالا کشیدن، برداشتن، افزایش دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
Help me lift the table.
کمک کن میز را بلند کنم.
An elevator lifts people.
آسانسور مردم را بالا میبرد.
He lifted the stone.
او سنگ را بلند کرد.
He lifted his pen from the paper.
او قلم خود را از کاغذ بلند کرد (برداشت).
to lift prices
قیمتها را بالا بردن
Circumstances lifted him to the presidency.
اوضاع جوری شد که او به ریاست جمهوری رسید.
Millions of people have been lifted from poverty.
میلیونها خانواده از فقر رها شدهاند.
از خاک در آوردن، کندن، بیرون کشیدن، برداشتن (گیاهان یا سبزیجات)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They used a special tool to lift the beets from the soil.
آنها از ابزار خاصی برای در آوردن چغندر از خاک استفاده کردند.
He spent the whole morning lifting onions from the field.
تمام صبح را صرف کندن پیاز از مزرعه کرد.
Don't lift the flower bulbs before leaves are brown.
پیش از زرد شدن برگها، پیازهای گل را نکنید.
بالا بردن، بلند کردن، برداشتن (برای جابهجا کردن، حمل کردن و...)
He can lift heavy loads off the ground.
او میتواند بارهای سنگین را از زمین بردارد.
Lift the box down from the shelf.
جعبه را از تاقچه بلند کن و بگذار زمین.
He lifted the baby up so that they could all see it.
او بچه را سر دست بلند کرد تا همه او را ببینند.
to lift a book to dust under it
برای گردگیری زیر کتاب آن را بلند کردن
ادبی بالا بردن، بلند کردن، افزایش دادن (صدا معمولاً حین اجرا)
When she lifted her voice in the solo, everyone was mesmerized.
وقتی در تکخوانی صدایش را بلند کرد، همه مجذوب شدند.
The director asked her to lift her voice more in the final act.
کارگردان از او خواست در پردهی آخر صدایش را بیشتر بالا ببرد.
جذابتر کردن، دلنشین کردن، شاداب کردن، بهتر کردن، شوروهیجان دادن، رنگولعاب دادن
The music really lifted the atmosphere of the party.
موسیقی واقعاً حالوهوای مهمانی را بهتر کرد.
They added a bit of humor to lift the otherwise serious speech.
آنها کمی طنز به سخنرانی جدی اضافه کردند تا آن را جذابتر کنند.
A few colorful images would lift the design of this brochure.
چند تصویر رنگی میتواند به این بروشور رنگولعاب بدهد.
برطرف شدن، کنار رفتن، از بین رفتن، محو شدن، ناپدید شدن (مه، دود و...)
After a while, the fog lifted.
پساز مدتی مه برطرف شد.
The weather forecast says the fog will lift by morning.
پیشبینی هواشناسی میگوید مه تا صبح از بین خواهد رفت.
The rain lifted.
باران ایستاد.
از بین بردن، پایان دادن، لغو کردن، فسخ کردن، برداشتن (قانون، محدودیت و...)
The ban on gambling has been lifted.
ممنوعیت قمار را برداشتهاند.
The city council voted to lift the parking ban during the holidays.
شورای شهر رأی به برداشتن ممنوعیت پارک در ایام تعطیلات داد.
They lifted my passport.
گذرنامهی مرا باطل کردند.
بلند کردن، کش رفتن، دزدیدن، قاپیدن
The thief lifted a bunch of jewelry and disappeared.
دزد چند قطعه جواهر را قاپید و ناپدید شد.
She managed to lift some documents without anyone noticing.
او توانست یواشکی چند سند را بدون اینکه کسی متوجه شود کش برود.
Somebody has lifted my money!
یک نفر پولهای مرا بلند کرده است!
سرقت ادبی کردن، دزدیدن، کپی کردن، به نام خود زدن
She lifted an idea from a TED Talk without crediting the speaker.
او ایدهای را از سخنرانی TED کپی کرد، بدون اینکه گوینده را ذکر کند.
The student was accused of plagiarism after lifting a research paper from the internet.
آن دانشجو به خاطر سرقت ادبی از مقالهی اینترنتی متهم شد.
to lift a passage from another writer
قطعهای را از یک نویسندهی دیگر دزدیدن
انگلیسی بریتانیایی بالابر، آسانسور
در انگلیسی آمریکایی از elevator استفاده میشود.
We waited for the lift because we had too many bags.
چون کیفهای زیادی داشتیم، منتظر آسانسور ماندیم.
Miners use a lift to reach deep underground tunnels.
معدنچیها برای رسیدن به تونلهای عمیق از بالابر استفاده میکنند.
بلند کردن، بالا بردن، بالا کشیدن، افزایش
We need another lift to get the couch up the stairs.
ما یک بار دیگر به بلند کردن نیاز داریم تا کاناپه را از پلهها بالا ببریم.
After a few tries, they finally managed to lift the table onto the truck.
پساز چند تلاش، آنها موفق شدند میز را روی کامیون ببرند.
with a lift of her eyebrows
با بالا بردن ابروانش
the lift of the waves
بلند شدن امواج
a lift in transportation costs
افزایش هزینهی حمل و نقل
فیزیک نیروی بالابری
The pilot adjusted the angle of the wings to increase lift.
خلبان زاویهی بالها را تنظیم کرد تا نیروی بالابری را افزایش دهد.
Lift is a crucial component of flight, as it keeps the aircraft aloft.
نیروی بالابری یکی از اجزای حیاتی پرواز است زیرا هواپیما را در هوا نگه میدارد.
لیفت (عمل زیبایی کشیدن پوست)
After her lift, her jawline became much more defined.
بعداز لیفت، خط فک او خیلی مشخصتر شد.
Many people choose to have a skin lift to reduce wrinkles.
خیلیها برای کاهش چینوچروک، لیفت پوست انجام میدهند.
سواری، رساندن (با وسیلهی نقلیه بهصورت رایگان)
معمولاً به شکل مفرد استفاده میشود.
Can you give me a lift to work tomorrow?
میتوانی فردا من را به محل کار برسانی؟
He hitched a lift to Birmingham.
با سواری رایگان خودش را به بیرمنگام رساند.
He gave us a lift in his car every day.
هر روز با ماشینش به ما سواری میداد.
خوشحالی، دلگرمی، دلخوشی، روحیه، انرژی مثبت، شادی
Sometimes a walk in nature gives me a lift when I’m feeling down.
بعضی وقتها که ناراحت هستم، پیادهروی در طبیعت به من روحیه میدهد.
Seeing her children smile gave her a real lift.
دیدن لبخند بچههایش، حسابی او را خوشحال کرد.
She got a tremendous lift from that experience.
آن تجربه او را بسیار سرکیف آورد.
متوقف کردن، خاتمه دادن، شکستن (محاصره، تیراندازی و...)
Reinforcements arrived just in time to lift the siege.
نیروهای کمکی درست بهموقع رسیدند تا محاصره را بشکنند.
The UN called for the immediate lifting of the blockade.
سازمان ملل خواستار خاتمهی فوری محاصره شد.
They laid siege on the city but snow and cold forced them to lift it.
آنها شهر را محاصره کردند؛ ولی برف و سرما آنها را وادار کرد که محاصره را بشکنند.
to lift the fire prior to the advance of the infantry
قبلاز پیشروی پیادهنظام تیراندازی را قطع کردن
پرداخت کردن، تسویه کردن (بدهی)
He took a second job just to lift the loan sooner.
او فقط برای زودتر تسویه کردن وام، شغل دومی گرفت.
Once you lift the mortgage, the house is completely yours.
وقتی وام را پرداخت کنید، خانه کاملاً متعلق به شماست.
to lift a mortgage
مبلغ رهن را پرداخت کردن
حمل کردن، جابهجا کردن، انتقال دادن (بهصورت هوایی)
The refugees were lifted from the island to the mainland.
پناهجویان از جزیره به سرزمین اصلی منتقل شدند.
The equipment was lifted to the base camp in multiple flights.
تجهیزات در چند پرواز به کمپ اصلی منتقل شد.
Cargo planes lifted food to Berlin.
هواپیماهای باربری به برلین غذا حمل میکردند.
پیشرفت، ترقی، ترفیع، افزایش
His promotion to manager was a real lift for his career.
ارتقای او به سمت مدیر، پیشرفت بزرگی در حرفهاش بود.
Winning the award was a great lift for her confidence.
بردن جایزه اعتمادبهنفس او را بهشدت افزایش داد.
کمک، یاری، معاونت، دستگیری، یاریرسانی
This law is intended as a lift to the poor.
هدف این قانون، کمک به مستمندان است.
He gave me a lift with the heavy boxes.
او در حمل جعبههای سنگین به من یاری رساند.
بلند کردن (جعبه و سر و غیره)، بالا بردن (روحیه و غیره)
1- به کسی سواری دادن 2- روحیهی کسی را بالا بردن
متصدی آسانسور
lift (up) one's eyes (to something)
به بالا نگاه کردن
بلندبلند حرف زدن، داد زدن، صدای خود را بلند کردن
خاموشباش اعلام کردن (یا رفع کردن)
کسی را از فقر نجات دادن
محاصره را شکستن، رفع محاصره کردن
1- به کسی سواری دادن 2- روحیهی کسی را بالا بردن
lift (or raise) a finger (or hand) to do something
(عامیانه- معمولاً در جملهی منفی) در انجام کاری کمک کردن
lift (or raise) oneself by the (or one's own) bootstraps
با کوشش خود (و بدون کمک دیگران) موفق شدن
lift (or raise) the curtain (on)
1- آغاز کردن یا شدن 2- آشکار کردن
ابرو بالا کشیدن (به نشان شگفتی یا ناباوری یا ناخشنودی)
(بهویژه در مورد کمک) اصلاً کاری نکردن، هیچ نکوشیدن
واژه "lift" در زبان انگلیسی به معنای "بالا بردن" یا "افزایش دادن" است و به طور گستردهای در زمینههای مختلف استفاده میشود. این واژه میتواند به عنوان فعل و اسم به کار رود و معانی متنوعی دارد. در ادامه به بررسی معانی و نکات جالب مربوط به این واژه میپردازیم.
معانی "lift"
1. فعل (Verb):
- بالا بردن (to raise): یکی از معانی اصلی "lift" به معنای بالا بردن چیزی از سطحی به سطح دیگر است. به عنوان مثال، اگر شما یک جعبه را از روی زمین بلند کنید، میگویید که "I lift the box."
- افزایش دادن (to increase): در زمینههایی مانند قیمت یا سطح، "lift" میتواند به معنای افزایش یا بالا بردن باشد. مثلاً "to lift prices" به معنای افزایش قیمتها است.
- حمل کردن (to carry): در برخی موارد، "lift" به معنای حمل کردن یا جابهجا کردن چیزی نیز به کار میرود.
2. اسم (Noun):
- آسانسور (elevator): در زبان انگلیسی، "lift" در بریتانیا به معنای آسانسور است. این استفاده در زبان آمریکایی "elevator" نامیده میشود.
- ارتفاع (height): در برخی زمینهها، "lift" به معنای ارتفاع یا بلندی نیز به کار میرود، به ویژه در ورزشهایی مانند پرش با نیزه یا پرش از ارتفاع.
نکات جالب
- کاربرد در اصطلاحات: "lift" در اصطلاحات مختلفی نیز مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان مثال، "lift someone's spirits" به معنای بالا بردن روحیه کسی است.
- فیزیک و هوافضا: در علم فیزیک و مهندسی هوافضا، "lift" به نیرویی اطلاق میشود که به یک جسم اجازه میدهد در هوا معلق بماند. این نیرو در پرواز هواپیماها بسیار حیاتی است و به شکل بالها تولید میشود.
- تفاوتهای فرهنگی: در زبان انگلیسی بریتانیایی، "lift" به معنای آسانسور است، در حالی که در زبان انگلیسی آمریکایی این واژه به "elevator" تغییر میکند. این تفاوتهای زبانی نشاندهنده تنوع فرهنگی در استفاده از واژهها است.
- تأثیر بر سلامتی: در ورزشهای قدرتی، "lifting" به معنای بلند کردن وزنهها است که به تقویت عضلات و بهبود سلامت عمومی کمک میکند. بسیاری از افراد از این فعالیت برای بهبود فیزیکی و روحی خود استفاده میکنند.
- استفادههای غیررسمی: "lift" همچنین در مکالمات غیررسمی میتواند به معنی "کمک کردن به کسی" باشد. مثلاً اگر کسی به شما بگوید "Can you give me a lift?" به معنای این است که آیا میتوانید او را به جایی برسانید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lift» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lift