فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Get Up

ˈɡetˈəp ɡetʌp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    got up
  • شکل سوم:

    gotten up
  • سوم‌شخص مفرد:

    gets up
  • وجه وصفی حال:

    getting up

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb B2
برخاستن، پاشدن، بلند شدن، ایستادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- After the performance, the crowd got up to give the actors a standing ovation.
- بعداز اجرا، جمعیت برخاستند تا بازیگران را ایستاده تشویق کنند.
- He tried to get up, but his leg was still sore.
- او سعی کرد بلند شود، اما پایش هنوز درد می‌کرد.
phrasal verb
انگلیسی بریتانیایی شدت گرفتن، بیشتر شدن (وزش باد)
- Towards the evening, the wind began to get up, making it feel colder.
- نزدیک غروب، وزش باد بیشتر شد و هوا را سردتر کرد.
- The kite started to fly higher as the wind got up.
- با شدت گرفتن باد، بادبادک شروع به پرواز در ارتفاع بالاتر کرد.
phrasal verb A1
از خواب برخاستن، بیدار شدن، بلند شدن از خواب، پا شدن، بیدار کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده
- Can you get your brother up? He's going to be late.
- می‌توانی برادرت را بیدار کنی؟ او دیر خواهد کرد.
- He struggled to get up because he felt unwell.
- او به‌سختی توانست از خواب بلند شود زیرا احساس ناخوشی می‌کرد.
phrasal verb
انگلیسی بریتانیایی تشکیل دادن، راه انداختن، ترتیب دادن، برگزار کردن، برپا کردن، دست‌وپا کردن
- They’re getting up a protest against the new policy.
- آن‌ها دارند اعتراضی علیه سیاست جدید راه می‌اندازند.
- She got up a meeting to discuss the neighborhood problems.
- او جلسه‌ای برای بحث درباره‌ی مشکلات محله ترتیب داد.
phrasal verb informal
انگلیسی بریتانیایی لباس پوشیدن، لباس پوشاندن، تیپ زدن (معمولاً پوشیدن لباسی خاص و عجیب)
- Why have you got yourself up like that? It's not Halloween!
- چرا این‌طوری لباس پوشیدی؟ الان که هالووین نیست!
- She got her son up as a pirate for the school play.
- برای نمایش مدرسه، او پسرش را شبیه دزد دریایی لباس پوشاند.
phrasal verb
قوی‌تر شدن، دل‌وجرأت پیدا کردن، شجاعت پیدا کردن، شهامت به خرج دادن، دل را به دریا زدن
- It took her weeks to get up the courage to tell him the truth.
- هفته‌ها طول کشید تا او شجاعت گفتن حقیقت به او را به دست آورد.
- He’s trying to get up the determination to quit smoking.
- او سعی دارد اراده‌ی لازم را در خود ایجاد کند تا سیگار را ترک کند.
- She got up the nerve to ask her boss for a raise.
- او جرأت پیدا کرد که از رئیسش درخواست افزایش حقوق کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد get up

  1. phrasal verb mount; get out of bed
    Synonyms:
    arise rise awake awaken stand ascend climb move up increase scale spring out roll out pile out turn out rise and shine uprise upspring
  1. phrasal verb move from a sitting or lying position to a standing position; to stand up
  1. phrasal verb materialise; to grow stronger
  1. phrasal verb bring together, amass
  1. phrasal verb gather or grow larger by accretion
  1. phrasal verb dress in a certain way (especially extravagantly)

Idioms

  • get up someone's nose

    (انگلیس - عامیانه) موی دماغ کسی شدن، مزاحم شدن

ارجاع به لغت get up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «get up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/get-up-2

لغات نزدیک get up

پیشنهاد بهبود معانی