فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Upspring

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • verb - intransitive
    ورجستن، بالاپریدن، جهیدن
  • verb - intransitive
    ورجه، برجهش
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد upspring

  1. verb To adopt a standing posture
    Synonyms: rise, arise, get up, stand, uprise
  2. verb To have as a source
    Synonyms: arise, come, derive, emanate, flow, issue, originate, proceed, rise, spring, stem

ارجاع به لغت upspring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «upspring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/upspring

لغات نزدیک upspring

پیشنهاد بهبود معانی