در معنای ششم همچنین میتوان از run بهجای stand استفاده کرد.
در معنای سیزدهم در انگلیسی بریتانیایی بهجای stand از witness box استفاده میشود.
ایستادن، در حالت ایستاده قرار دادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Please stand while the judge enters the courtroom.
لطفاً هنگام ورود قاضی به دادگاه بایستید.
He stood the broom in the closet after sweeping.
او جارو را بعد از جارو کردن در کمد (به حالت ایستاده) قرار داد.
to take one's stand at the rear of the line
در محل خود در آخر صف ایستادن
stand at attention
خبردار ایستادن
to stand watch
دیدهبانی کردن
to stand reveille
در صف صبحگاه ایستادن
قرار گرفتن، ماندن، بودن (در وضعیت خاصی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After the scandal, his chances of winning the election stand very low.
پس از این رسوایی، شانس او برای پیروزی در انتخابات بسیار کم است.
The old factory stands empty.
کارخانهی قدیمی خالی باقی مانده بود.
The country's economy stands at a critical juncture.
اقتصاد کشور در مقطعی بحرانی قرار دارد.
ایستادن، قرار دادن، گذاشتن (در جای خاصی)
She stood the child on the table.
بچه را روی میز ایستاند.
The old oak tree stands alone in the field.
درخت بلوط پیر تنها در مزرعه قرار دارد.
She stood the vase carefully on the center of the table.
او گلدان را بادقت در مرکز میز گذاشت.
ایستادن (منتظر ماندن وسایل نقلیه برای حرکت)
The bus standing at gate B is ready for boarding.
اتوبوسی که در گیت B ایستاده، آماده سوار کردن مسافران است.
Several taxis were standing at the rank, waiting for fares.
چندین تاکسی در ایستگاه منتظر مسافر بودند.
The train standing at platform 1 will depart shortly.
قطاری که در سکوی یک ایستاده است، بهزودی حرکت خواهد کرد.
تحمل کردن، تاب آوردن
I can't stand my new neighbor.
تاب تحمل همسایهی جدیدم را ندارم.
How can you stand him?
چطور میتوانی او را تحمل کنی؟
She stood the trip well.
مسافرت را خوب تحمل کرد.
to stand pain
در برابر درد تاب آوردن
انگلیسی بریتانیایی نامزد شدن (شرکت کردن در انتخابات)، رقابت کردن (برای رسیدن به مقام)
Several candidates will stand for the position of treasurer.
چندین نامزد برای سمت خزانهداری رقابت خواهند کرد.
She decided to stand for mayor in the upcoming election.
او تصمیم گرفت برای مقام شهرداری در انتخابات آینده نامزد شود.
قد داشتن، ارتفاع داشتن
The basketball player stands over seven feet tall.
این بازیکن بسکتبال بیش از هفت فوت قد دارد.
The ancient oak tree stands at least 15 meters tall.
ارتفاع درخت بلوط کهنسال حداقل پانزده متر است.
حساب کردن (برای دیگران)، مهمان کردن
I will stand you a dinner.
شام تو را مهمان میکنم.
He was standing drinks for his friends.
پول مشروب دوستانش را میداد.
موضع داشتن، نظر داشتن
How does the organization stand on accepting donations from controversial sources?
سازمان در مورد پذیرش کمکهای مالی از منابع بحثبرانگیز چه موضعی دارد؟
Where do you stand on the issue of mandatory vaccinations?
نظر شما در مورد واکسیناسیون اجباری چیست؟
Where do they stand on the question of expanding the company's operations?
آنها در مورد مسئلهی گسترش عملیات شرکت چه موضعی دارند؟
استند کردن، توقف کردن (متوقف کردن دریافت کارت از پخشکنندهی کارت در بازی پاسور)
Knowing when to stand in blackjack is crucial for success.
دانستن اینکه چه زمانی در بازی بیستویک استند کنید، برای موفقیت حیاتی است.
If you have a hand totaling 18, you should probably stand.
اگر مجموع دست شما هجده باشد، احتمالاً باید توقف کنید.
Will you stand or take another card?
آیا استند میکنی یا کارت دیگری میگیری؟
انگلیسی بریتانیایی ورزش جایگاه تماشاگر
The new stand provided an excellent view of the entire field.
جایگاه تماشاگران جدید، منظرهای عالی از کل زمین ارائه میداد.
The home team's supporters filled the north stand, waving flags and banners.
طرفداران تیم میزبان جایگاه شمالی را پر کردند و پرچمها و بنرها را تکان میدادند.
موضع
What is the company's official stand on remote work?
موضع رسمی شرکت در مورد دورکاری چیست؟
The senator's stand on immigration has shifted over the years.
موضع سناتور در مورد مهاجرت در طول سالها تغییر کرده است.
انگلیسی آمریکایی حقوق جایگاه شهود
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
The witness nervously approached the stand.
شاهد با اضطراب به جایگاه نزدیک شد.
The lawyer gestured for his client to proceed to the stand.
وکیل به موکل خود اشاره کرد که به جایگاه شهود برود.
دکه، دکان، بساط
He set up a small stand to sell his artwork on the street corner.
او بساطی کوچک برای فروش آثار هنری خود در گوشه خیابان راهاندازی کرد.
She bought a souvenir keychain from a stand near the famous landmark.
او جاکلیدی سوغاتیای از دکهی نزدیک مکان دیدنی معروف خرید.
a newspaper stand
دکهی روزنامهفروشی
پایه، سهپایه
The conductor placed his sheet music on the music stand.
رهبر ارکستر برگهی نت موسیقی خود را روی پایهی نت قرار داد.
Please place your umbrellas in the umbrella stand.
لطفاً چترهای خود را در جاچتری قرار دهید.
He bought a new microphone stand for his home studio.
او سهپایهی میکروفونی جدید برای استودیوی خانگی خود خرید.
ایستادن، مخالفت، مقاومت
The villagers took a courageous stand against the construction of the dam.
روستاییان مقاومتی شجاعانه در برابر ساخت سد اتخاذ کردند.
Her stand against injustice inspired many others to speak out.
مخالفت او در برابر بیعدالتی، الهامبخش بسیاری دیگر برای صحبت کردن شد.
We must take a stand against discrimination of any kind.
ما باید در برابر هر نوع تبعیضی بایستیم.
انگلیسی آمریکایی تعداد اجرا، تعداد بازی
The band concluded their tour with a five-night stand in Las Vegas.
گروه موسیقی تور خود را با اجرایی پنجشبه در لاسوگاس به پایان رساند.
The visiting team is here for a four-game stand against the home team.
تیم مهمان برای مسابقهای چهاربازی مقابل تیم میزبان اینجا است.
بیشه، درختستان (گروهی از درختان همنوع)
The hiking trail wound through a dense stand of pines.
مسیر پیادهروی از میان درختستان کاج میگذشت.
A stand of ancient redwoods towered over the forest floor.
بیشهای از درختان ماموت باستانی بر کف جنگل سایه افکنده بودند.
ایستگاه، توقفگاه، جایگاه
The charity's information stand attracted many visitors.
ایستگاه اطلاعرسانی خیریه، بازدیدکنندگان زیادی را به خود جلب کرد.
a speaker's stand
جایگاه سخنرانی
عقب ایستادن، عقب رفتن
(در شرایط سخت) پای کسی ایستادن، وفادار ماندن، کنار کسی بودن، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، پشت کسی بودن
آماده بودن، گوشبهزنگ بودن، آمادهباش بودن، حاضر بودن، آمادهبهکار بودن
دست روی دست گذاشتن، بیکار نشستن، هیچ اقدامی نکردن، به کاری دست نزدن
پای چیزی ایستادن، سر موضع خود ماندن، پایبند بودن، پا پس نکشیدن، ثابتقدم ماندن، پافشاری کردن
(مثلاً بعد از دادن شهادت) از جایگاه پایین آمدن
جایگزین کسی شدن، جانشین کسی شدن، به جای کسی رفتن، به نیابت کسی عمل کردن، از سوی کسی عمل کردن
جانشین شدن، به نیابت کسی عمل کردن، از سوی کسی عمل کردن
دور نگه داشتن، دور ایستادن، اجازهی نزدیک شدن ندادن
(کشتی) از ساحل دور شدن
موافقت نکردن، رضایت ندادن
1- منوط بودن به، بستگی داشتن به 2- اصرار کردن، پایبند تشریفات (و غیره) بودن 3- (کشتی) مسیر خود را حفظ کردن، از راه خودخارج نشدن
1- بالای سر کسی ایستادن یا پرواز کردن 2- به بعد موکول کردن یا شدن
به پا خاستن، از جا بلند شدن
سالم ماندن، صدمه ندیدن
منتظر گذاشتن، سر کار گذاشتن، قال گذاشتن
جانبداری کردن از، پشتیبانی کردن، پای چیزی ایستادن
جلو کسی ایستادن، ایستادگی کردن
عروس یا داماد را همراهی کردن، ساقدوش بودن
موضع خود را مشخص کردن، موضع گرفتن
(دادگاه) در جایگاه شهود قرار گرفتن و شهادت دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stand» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stand