آخرین به‌روزرسانی:

Stand

stænd stænd

گذشته‌ی ساده:

stood

شکل سوم:

stood

سوم‌شخص مفرد:

stands

وجه وصفی حال:

standing

شکل جمع:

stands

توضیحات:

در معنای ششم همچنین می‌توان از run به‌جای stand استفاده کرد.

در معنای سیزدهم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای stand از witness box استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive A2

ایستادن، در حالت ایستاده قرار دادن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

Please stand while the judge enters the courtroom.

لطفاً هنگام ورود قاضی به دادگاه بایستید.

He stood the broom in the closet after sweeping.

او جارو را بعد از جارو کردن در کمد (به حالت ایستاده) قرار داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to take one's stand at the rear of the line

در محل خود در آخر صف ایستادن

stand at attention

خبردار ایستادن

to stand watch

دیده‌بانی کردن

to stand reveille

در صف صبحگاه ایستادن

verb - intransitive C1

قرار گرفتن، ماندن، بودن (در وضعیت خاصی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

After the scandal, his chances of winning the election stand very low.

پس از این رسوایی، شانس او برای پیروزی در انتخابات بسیار کم است.

The old factory stands empty.

کارخانه‌ی قدیمی خالی باقی مانده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The country's economy stands at a critical juncture.

اقتصاد کشور در مقطعی بحرانی قرار دارد.

verb - intransitive verb - transitive B2

ایستادن، قرار دادن، گذاشتن (در جای خاصی)

She stood the child on the table.

بچه را روی میز ایستاند.

The old oak tree stands alone in the field.

درخت بلوط پیر تنها در مزرعه قرار دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She stood the vase carefully on the center of the table.

او گلدان را بادقت در مرکز میز گذاشت.

verb - intransitive

ایستادن (منتظر ماندن وسایل نقلیه برای حرکت)

The bus standing at gate B is ready for boarding.

اتوبوسی که در گیت B ایستاده، آماده سوار کردن مسافران است.

Several taxis were standing at the rank, waiting for fares.

چندین تاکسی در ایستگاه منتظر مسافر بودند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The train standing at platform 1 will depart shortly.

قطاری که در سکوی یک ایستاده است، به‌زودی حرکت خواهد کرد.

verb - intransitive verb - transitive B1

تحمل کردن، تاب آوردن

I can't stand my new neighbor.

تاب تحمل همسایه‌ی جدیدم را ندارم.

How can you stand him?

چطور می‌توانی او را تحمل کنی؟

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She stood the trip well.

مسافرت را خوب تحمل کرد.

to stand pain

در برابر درد تاب آوردن

verb - intransitive C2

انگلیسی بریتانیایی نامزد شدن (شرکت کردن در انتخابات)، رقابت کردن (برای رسیدن به مقام)

Several candidates will stand for the position of treasurer.

چندین نامزد برای سمت خزانه‌داری رقابت خواهند کرد.

She decided to stand for mayor in the upcoming election.

او تصمیم گرفت برای مقام شهرداری در انتخابات آینده نامزد شود.

verb - transitive

قد داشتن، ارتفاع داشتن

The basketball player stands over seven feet tall.

این بازیکن بسکتبال بیش از هفت فوت قد دارد.

The ancient oak tree stands at least 15 meters tall.

ارتفاع درخت بلوط کهنسال حداقل پانزده متر است.

verb - transitive

حساب کردن (برای دیگران)، مهمان کردن

I will stand you a dinner.

شام تو را مهمان می‌کنم.

He was standing drinks for his friends.

پول مشروب دوستانش را می‌داد.

verb - intransitive C2

موضع داشتن، نظر داشتن

How does the organization stand on accepting donations from controversial sources?

سازمان در مورد پذیرش کمک‌های مالی از منابع بحث‌برانگیز چه موضعی دارد؟

Where do you stand on the issue of mandatory vaccinations?

نظر شما در مورد واکسیناسیون اجباری چیست؟

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Where do they stand on the question of expanding the company's operations?

آن‌ها در مورد مسئله‌ی گسترش عملیات شرکت چه موضعی دارند؟

verb - intransitive

استند کردن، توقف کردن (متوقف کردن دریافت کارت از پخش‌کننده‌ی کارت در بازی پاسور)

Knowing when to stand in blackjack is crucial for success.

دانستن اینکه چه زمانی در بازی بیست‌ویک استند کنید، برای موفقیت حیاتی است.

If you have a hand totaling 18, you should probably stand.

اگر مجموع دست شما هجده باشد، احتمالاً باید توقف کنید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Will you stand or take another card?

آیا استند می‌کنی یا کارت دیگری می‌گیری؟

noun countable

انگلیسی بریتانیایی ورزش جایگاه تماشاگر

The new stand provided an excellent view of the entire field.

جایگاه تماشاگران جدید، منظره‌ای عالی از کل زمین ارائه می‌داد.

The home team's supporters filled the north stand, waving flags and banners.

طرفداران تیم میزبان جایگاه شمالی را پر کردند و پرچم‌ها و بنرها را تکان می‌دادند.

noun countable

موضع

What is the company's official stand on remote work?

موضع رسمی شرکت در مورد دورکاری چیست؟

The senator's stand on immigration has shifted over the years.

موضع سناتور در مورد مهاجرت در طول سال‌ها تغییر کرده است.

noun countable

انگلیسی آمریکایی حقوق جایگاه شهود

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

The witness nervously approached the stand.

شاهد با اضطراب به جایگاه نزدیک شد.

The lawyer gestured for his client to proceed to the stand.

وکیل به موکل خود اشاره کرد که به جایگاه شهود برود.

noun countable C1

دکه، دکان، بساط

He set up a small stand to sell his artwork on the street corner.

او بساطی کوچک برای فروش آثار هنری خود در گوشه خیابان راه‌اندازی کرد.

She bought a souvenir keychain from a stand near the famous landmark.

او جاکلیدی سوغاتی‌ای از دکه‌ی نزدیک مکان دیدنی معروف خرید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a newspaper stand

دکه‌ی روزنامه‌فروشی

noun countable C2

پایه، سه‌پایه

The conductor placed his sheet music on the music stand.

رهبر ارکستر برگه‌ی نت موسیقی خود را روی پایه‌ی نت قرار داد.

Please place your umbrellas in the umbrella stand.

لطفاً چترهای خود را در جاچتری قرار دهید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He bought a new microphone stand for his home studio.

او سه‌پایه‌ی میکروفونی جدید برای استودیوی خانگی خود خرید.

noun countable C2

ایستادن، مخالفت، مقاومت

The villagers took a courageous stand against the construction of the dam.

روستاییان مقاومتی شجاعانه در برابر ساخت سد اتخاذ کردند.

Her stand against injustice inspired many others to speak out.

مخالفت او در برابر بی‌عدالتی، الهام‌بخش بسیاری دیگر برای صحبت کردن شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We must take a stand against discrimination of any kind.

ما باید در برابر هر نوع تبعیضی بایستیم.

noun countable

انگلیسی آمریکایی تعداد اجرا، تعداد بازی

The band concluded their tour with a five-night stand in Las Vegas.

گروه موسیقی تور خود را با اجرایی پنج‌شبه در لاس‌وگاس به پایان رساند.

The visiting team is here for a four-game stand against the home team.

تیم مهمان برای مسابقه‌ای چهاربازی مقابل تیم میزبان اینجا است.

noun uncountable

بیشه، درختستان (گروهی از درختان هم‌نوع)

The hiking trail wound through a dense stand of pines.

مسیر پیاده‌روی از میان درختستان کاج می‌گذشت.

A stand of ancient redwoods towered over the forest floor.

بیشه‌ای از درختان ماموت باستانی بر کف جنگل سایه افکنده بودند.

noun countable

ایستگاه، توقفگاه، جایگاه

The charity's information stand attracted many visitors.

ایستگاه اطلاع‌رسانی خیریه، بازدیدکنندگان زیادی را به خود جلب کرد.

a speaker's stand

جایگاه سخنرانی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stand

  1. noun position, opinion
    Synonyms:
    belief view opinion attitude stance notion sentiment standpoint angle slant determination pose carriage poise sound twist two cents’ worth
  1. noun base, stage
    Synonyms:
    place platform stage table support station booth stall counter rack frame board bracket rank dais staging grandstand gantry
  1. verb be or get upright
    Synonyms:
    rise be erect be vertical be on feet mount jump up dispose settle place put position set locate rank poise erect cock
    Antonyms:
    sit lie lay
  1. verb be in force, exist
    Synonyms:
    exist be valid prevail obtain last continue endure remain be located be situated occupy fill belong hold take up rest stay stop pause halt
    Antonyms:
    reject refuse veto
  1. verb endure, bear
    Synonyms:
    bear suffer tolerate support take handle experience undergo withstand cope countenance stomach abide brook put up with live with allow sustain swallow hold last wear weather hang on stay the course resign oneself to bear with submit
    Antonyms:
    forget overlook disobey

Phrasal verbs

stand back

عقب ایستادن، عقب رفتن

stand by

(در شرایط سخت) پای کسی ایستادن، وفادار ماندن، کنار کسی بودن، پشتیبانی کردن، حمایت کردن، پشت کسی بودن

آماده بودن، گوش‌به‌زنگ بودن، آماده‌باش بودن، حاضر بودن، آماده‌به‌کار بودن

دست روی دست گذاشتن، بیکار نشستن، هیچ اقدامی نکردن، به کاری دست نزدن

پای چیزی ایستادن، سر موضع خود ماندن، پایبند بودن، پا پس نکشیدن، ثابت‌قدم ماندن، پافشاری کردن

stand down

(مثلاً بعد از دادن شهادت) از جایگاه پایین آمدن

stand for

دلالت کردن، نشانه‌ی چیزی بودن

تحمل کردن، سر کردن

stand in

جایگزین کسی شدن، جانشین کسی شدن، به جای کسی رفتن، به نیابت کسی عمل کردن، از سوی کسی عمل کردن

Phrasal verbs بیشتر

stand in for

جانشین شدن، به نیابت کسی عمل کردن، از سوی کسی عمل کردن

stand off

دور نگه‌ داشتن، دور ایستادن، اجازه‌ی نزدیک شدن ندادن

(کشتی) از ساحل دور شدن

موافقت نکردن، رضایت ندادن

stand on

1- منوط بودن به، بستگی داشتن به 2- اصرار کردن، پایبند تشریفات (و غیره) بودن 3- (کشتی) مسیر خود را حفظ کردن، از راه خودخارج نشدن

stand out

مشخص بودن، برجسته بودن

(کشتی) از کرانه دور شدن

استقامت کردن، تسلیم نشدن

stand over

1- بالای سر کسی ایستادن یا پرواز کردن 2- به بعد موکول کردن یا شدن

stand up

به‌ پا خاستن، از جا بلند شدن

سالم ماندن، صدمه ندیدن

منتظر گذاشتن، سر کار گذاشتن، قال گذاشتن

stand up for

جانبداری کردن از، پشتیبانی کردن، پای چیزی ایستادن

stand up to

جلو کسی ایستادن، ایستادگی کردن

stand up with

عروس یا داماد را همراهی کردن، ساقدوش بودن

Collocations

make a stand

موضع خود را مشخص کردن، موضع گرفتن

Idioms

stand a chance

بخت (کاری را) داشتن، شانس (موقعیت) داشتن

شانس موفقیت یا بردن و غیره را داشتن

take the stand

(دادگاه) در جایگاه شهود قرار گرفتن و شهادت دادن

لغات هم‌خانواده stand

  • verb - intransitive
    stand

ارجاع به لغت stand

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stand

لغات نزدیک stand

پیشنهاد بهبود معانی