با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Stand

stænd stænd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stood
  • شکل سوم:

    stood
  • سوم‌شخص مفرد:

    stands
  • وجه وصفی حال:

    standing
  • شکل جمع:

    stands

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive A1
ایستادن، ایست کردن، توقف کردن، ماندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to take one's stand at the rear of the line
- در محل خود در آخر صف ایستادن
- to stand watch
- دیده‌بانی کردن
- to stand reveille
- در صف صبحگاه ایستادن
- stand at attention
- خبردار ایستادن
verb - intransitive
قرار گرفتن، واقع بودن
verb - transitive
قرار دادن، نگه داشتن
- She stood the child on the table.
- بچه را روی میز ایستاند.
verb - transitive verb - intransitive
تحمل کردن، تاب آوردن
- I can't stand my new neighbor.
- تاب تحمل همسایه‌ی جدیدم را ندارم.
- to stand pain
- در برابر درد تاب آوردن
- to stand firm
- سخت ایستادگی کردن
- How can you stand him?
- چطور می‌توانی او را تحمل کنی؟
- She stood the trip well.
- مسافرت را خوب تحمل کرد.
verb - transitive
حساب کردن، مهمان کردن
- I will stand you a dinner.
- شام تو را مهمان می‌کنم.
- He was standing drinks for his friends.
- پول مشروب دوستانش را می‌داد.
noun countable
ایست، توقف، مکث
noun countable
وضع، موقعیت
noun countable
شهرت، مقام
noun countable
پایه، میز کوچک، سه‌پایه
noun countable
دکه، دکان، بساط
- a newspaper stand
- دکه‌ی روزنامه‌فروشی
noun countable
ایستگاه، توقفگاه، جایگاه
- a speaker's stand
- جایگاه سخنرانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stand

  1. noun position, opinion
    Synonyms: angle, attitude, belief, carriage, determination, notion, poise, pose, sentiment, slant, sound, stance, standpoint, twist, two cents’ worth, view
  2. noun base, stage
    Synonyms: board, booth, bracket, counter, dais, frame, gantry, grandstand, place, platform, rack, rank, staging, stall, station, support, table
  3. verb be or get upright
    Synonyms: be erect, be on feet, be vertical, cock, dispose, erect, jump up, locate, mount, place, poise, position, put, rank, rise, set, settle
    Antonyms: lay, lie, sit
  4. verb be in force, exist
    Synonyms: be located, belong, be situated, be valid, continue, endure, fill, halt, hold, last, obtain, occupy, pause, prevail, remain, rest, stay, stop, take up
    Antonyms: refuse, reject, veto
  5. verb endure, bear
    Synonyms: abide, allow, bear with, brook, cope, countenance, experience, handle, hang on, hold, last, live with, put up with, resign oneself to, stay the course, stomach, submit, suffer, support, sustain, swallow, take, tolerate, undergo, wear, weather, withstand
    Antonyms: disobey, forget, overlook

Phrasal verbs

  • stand back

    عقب ایستادن، عقب رفتن

  • stand by

    وفادار ماندن

    آماده بودن، آماده‌ی خدمت بودن

  • stand down

    (مثلاً بعد از دادن شهادت) از جایگاه پایین آمدن

  • stand for

    دلالت کردن، نشانه‌ی چیزی بودن

    تحمل کردن، سر کردن

  • stand in

    جایگزین کسی شدن، جانشین کسی شدن، به جای کسی رفتن، به نیابت کسی عمل کردن، از سوی کسی عمل کردن

  • stand in for

    جانشین شدن، به نیابت کسی عمل کردن، از سوی کسی عمل کردن

  • stand off

    دور نگه‌ داشتن، دور ایستادن، اجازه‌ی نزدیک شدن ندادن

    (کشتی) از ساحل دور شدن

    موافقت نکردن، رضایت ندادن

  • stand on

    1- منوط بودن به، بستگی داشتن به 2- اصرار کردن، پایبند تشریفات (و غیره) بودن 3- (کشتی) مسیر خود را حفظ کردن، از راه خودخارج نشدن

  • stand out

    مشخص بودن، برجسته بودن

    (کشتی) از کرانه دور شدن

    استقامت کردن، تسلیم نشدن

  • stand over

    1- بالای سر کسی ایستادن یا پرواز کردن 2- به بعد موکول کردن یا شدن

  • stand up

    به‌ پا خاستن، از جا بلند شدن

    سالم ماندن، صدمه ندیدن

    منتظر گذاشتن، سر کار گذاشتن، قال گذاشتن

  • stand up for

    جانبداری کردن از، پشتیبانی کردن، پای چیزی ایستادن

  • stand up to

    جلو کسی ایستادن، ایستادگی کردن

  • stand up with

    عروس یا داماد را همراهی کردن، ساقدوش بودن

Collocations

  • make a stand

    موضع خود را مشخص کردن، موضع گرفتن

Idioms

  • stand a chance

    بخت (کاری را) داشتن، شانس (موقعیت) داشتن

    شانس موفقیت یا بردن و غیره را داشتن

  • take the stand

    (دادگاه) در جایگاه شهود قرار گرفتن و شهادت دادن

لغات هم‌خانواده stand

ارجاع به لغت stand

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stand

لغات نزدیک stand

پیشنهاد بهبود معانی