Cock

kɑːk kɒk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cocked
  • شکل سوم:

    cocked
  • سوم شخص مفرد:

    cocks
  • وجه وصفی حال:

    cocking
  • شکل جمع:

    cocks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    جانورشناسی خروس
    • - The cock's loud cackling woke up the entire neighborhood.
    • - صدای قوقولی‌قولوی بلند خروس کل محله را از خواب بیدار کرد.
    • - The cock pecked at the ground, searching for worms and insects to eat.
    • - خروس به زمین نوک می‌زد و در جست‌وجوی کرم و حشرات برای خوردن بود.
  • noun countable
    جانورشناسی نر (پرنده)
    • - The children were excited to spot a cock robin in the backyard.
    • - بچه‌ها از دیدن سینه‌سرخ نر در حیاط‌پشتی هیجان‌زده بودند.
    • - A cock pheasant strutted through the field.
    • - قرقاول نر در مزرعه گام می‌برداشت.
  • noun countable informal
    ناپسند کیر
    • - Don't you want to suck my cock?
    • - نمی‌خوای کیرم رو بمکی؟
    • - She couldn't resist touching his cock, marveling at its size and hardness.
    • - نمی‌توانست در برابر لمس کیر او مقاومت کند و از اندازه و سفتی آن شگفت‌زده شد.
  • noun countable informal
    انگلیسی بریتانیایی قدیمی رفیق (برای مورد خطاب قرار دادن مردی توسط مردی دیگر از آن استفاده می‌شود)
    • - Good to see you, cock! How's your day been?
    • - از دیدنت خوشحالم، رفیق! روزت چطور بود؟
    • - "Hey, cock! How's it going?"
    • - هی، رفیق! اوضاع چطوره؟
    • - What's up, cock? Long time no see.
    • - چه خبر رفیق؟ خیلی وقته ندیدمت.
  • verb - transitive
    کج نهادن (کلاه)، راست نگه داشتن، برافراشتن (سر و گردن)، تیز کردن (گوش)، برگرداندن (نگاه و چشم)
    • - He cocks his hat.
    • - او کلاهش را یک‌وری سر می‌گذارد.
    • - The dog cocked his ears.
    • - سگ گوش‌هایش را تیز کرد (بر افراشت).
    • - His head was cocked to one side.
    • - سرش به یک سو خم بود.
    • - The passer cocked his arm to throw the ball.
    • - پاسور بازویش را راست نگه داشت تا توپ را پرتاب کند.
  • verb - transitive
    کشیدن چخماق، مسلح کردن (تفنگ) (به منظور تیراندازی)
    • - He cocked his gun and hid behind the tree.
    • - چخماق هفت‌تیر را کشید و پشت درخت پنهان شد.
    • - The soldier expertly cocked his rifle.
    • - سرباز ماهرانه تفنگش را مسلح کرد.
  • verb - transitive
    عقب کشیدن (مشت) (به منظور ضربه زدن)
    • - The boxer cocked his fist.
    • - مشت‌زن مشتش را به عقب برد.
  • noun
    شیر، شیر تنظیم، شیر قطع و وصل (لوله و بشکه و غیره)
    • - I turned the cock on the garden hose to water the plants.
    • - شیر روی لوله‌ی باغ را چرخاندم تا گیاهان را آبیاری کنم.
    • - The plumber fixed the leaky cock.
    • - لوله‌کش شیری که نشتی داشت، درست کرد.
  • noun informal
    انگلیسی بریتانیایی چرند، دری‌وری، چرت‌وپرت
    • - His explanation for being late was a bunch of cock.
    • - توضیحش برای دیر اومدن یه مشت دری‌وری بود.
    • - The conspiracy theory he shared was pure cock.
    • - تئوری توطئه‌ای که باهامون در میون گذاشت، چرت‌وپرت محض بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cock

  1. noun rooster
    Synonyms: capon, chanticleer, chicken, cock-a-doodle-doo, cockalorum, cockerel
  2. verb aim up toward
    Synonyms: erect, hump, perk up, pile, prick, raise, stack, stand erect, stand up, stick up

Phrasal verbs

  • cock up

    گند زدن، تر زدن، خیطی بالا آوردن، خراب کردن، بد انجام دادن

    گند زدن، تر زدن، خیطی بالا آوردن، خراب کردن، بد انجام دادن

    گندکاری

    گندکاری

Idioms

ارجاع به لغت cock

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cock

لغات نزدیک cock

پیشنهاد بهبود معانی