امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stack

stæk stæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stacked
  • شکل سوم:

    stacked
  • سوم‌شخص مفرد:

    stacks
  • وجه وصفی حال:

    stacking
  • شکل جمع:

    stacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
انبوه، توده، خروار، تَل، تلنبار، انباشته، خرمن، کَپه، پشته (مقدار زیادی از چیزها که روی هم انباشته شده‌اند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- They found a stack of old letters in the attic.
- آن‌ها انبوهی از نامه‌های قدیمی را در اتاق زیرشیروانی پیدا کردند.
- The stack of books toppled over on the table unexpectedly.
- تلی از کتاب‌ها به‌طور غیرمنتظره‌ای روی میز واژگون شدند.
- The children made a colorful stack of building blocks.
- بچه‌ها پشته‌ی رنگارنگی از بلوک‌های ساختمانی را درست کردند.
noun countable informal
یک‌عالمه، کلی، انبوهی، یک‌خروار (مقدار خیلی زیاد)
- He gave me a stack of excuses.
- او برایم یک‌عالمه بهانه آورد.
- Don't worry bro, we've got stacks of time!
- نگران نباش داداش، کلی وقت داریم!
noun countable
تراکم انتظار (گروهی از هواگردها که در ارتفاعات مختلف بر فراز فرودگاه درحال چرخش هستند تا مجوز فرود آن‌ها صادر شود)
- The stack of jets was visible on the radar.
- تراکم انتظار جت‌ها روی رادار قابل مشاهده بود.
- Pilots in the stack communicated their fuel levels to the tower.
- خلبانان تراکم انتظار سطوح سوخت خود را به برج مراقبت اطلاع دادند.
noun countable
زمین‌شناسی صخره‌ی دریایی (توده‌های سنگی استوانه‌ای یا مخروطی‌شکلی که دراثر فرسایش ساحلی پدید می‌آیند)
- A flock of seabirds nested atop the stack.
- دسته‌ای از پرندگان دریایی بالای صخره‌ی دریایی لانه ساخته بودند.
- The stack is shaped by years of erosion and fierce storms.
- این صخره‌ی دریایی دراثر سال‌ها فرسایش و طوفان‌های سهمگین شکل گرفته است.
noun countable
(انگلیسی استرالیایی) تصادف (به‌ویژه تصادف شدیدی که در آن ماشینی به زیر ماشین دیگر رانده می‌شود و خسارت‌های زیادی را به بار می‌آورد)
- Investigators are looking into the cause of the deadly stack.
- بازرسان درحال بررسی علت این تصادف مرگبار هستند.
- We witnessed a horrifying stack that left several injured.
- ما شاهد تصادف هولناکی بودیم که چندین مجروح بر جای گذاشت.
verb - transitive
(به‌طور مرتب) روی هم چیدن، روی هم انباشتن
- Please stack the books on the shelf.
- لطفاً کتاب‌ها را به‌طور مرتب روی طاقچه بچینید.
- He will stack the boxes in the corner of the room.
- او جعبه‌ها را در گوشه‌ی اتاق روی هم خواهد چید.
verb - transitive
پر کردن، انباشتن، آکندن
- Please stack the washing machine and then switch it on.
- لطفاً ماشین لباسشویی را پر و سپس آن را روشن کنید.
- He decided to stack the backpack with extra clothes.
- او تصمیم گرفت که کوله‌پشتی را با لباس‌های اضافی پر کند.
verb - transitive
(حمل‌ونقل هوایی) در انتظار فرود بودن، در حالت تراکم انتظار بودن (بر فراز فرودگاه چرخیدن و منتظر صدور مجوز فرود بودن)
- As we arrived the city, we had to stack for a few minutes before landing.
- هنگام رسیدن به شهر، قبل‌از فرود مجبور شدیم که چند دقیقه منتظر مجوز بمانیم.
- Pilots were instructed to stack their planes until further notice.
- به خلبانان دستور داده شد که تا اطلاع ثانوی هواپیماهای خود را در حالت تراکم انتظار نگه دارند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stack

  1. noun pile
    Synonyms:
    assemblage bank bundle cock drift heap hill hoard load mass mound mountain pack pyramid sheaf
  1. verb pile up
    Synonyms:
    accumulate amass bank up cock drift heap hill load mound pile rick stockpile
    Antonyms:
    unstack

Phrasal verbs

  • stack up

    روی‌ هم انباشتن، جمع کردن، گرد آوردن

    مقایسه کردن

Idioms

  • stack the cards (or deck)

    1- ورق جور کردن (به‌طور تقلب‌آمیز) 2- قرار و مدار سری گذاشتن، گاوبندی کردن

ارجاع به لغت stack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stack

لغات نزدیک stack

پیشنهاد بهبود معانی