فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Stack

stæk stæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stacked
  • شکل سوم:

    stacked
  • سوم‌شخص مفرد:

    stacks
  • وجه وصفی حال:

    stacking
  • شکل جمع:

    stacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
انبوه، توده، خروار، تَل، تلنبار، انباشته، خرمن، کَپه، پشته (مقدار زیادی از چیزها که روی هم انباشته شده‌اند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- They found a stack of old letters in the attic.
- آن‌ها انبوهی از نامه‌های قدیمی را در اتاق زیرشیروانی پیدا کردند.
- The stack of books toppled over on the table unexpectedly.
- تلی از کتاب‌ها به‌طور غیرمنتظره‌ای روی میز واژگون شدند.
- The children made a colorful stack of building blocks.
- بچه‌ها پشته‌ی رنگارنگی از بلوک‌های ساختمانی را درست کردند.
noun countable informal
یک‌عالمه، کلی، انبوهی، یک‌خروار (مقدار خیلی زیاد)
- He gave me a stack of excuses.
- او برایم یک‌عالمه بهانه آورد.
- Don't worry bro, we've got stacks of time!
- نگران نباش داداش، کلی وقت داریم!
noun countable
تراکم انتظار (گروهی از هواگردها که در ارتفاعات مختلف بر فراز فرودگاه درحال چرخش هستند تا مجوز فرود آن‌ها صادر شود)
- The stack of jets was visible on the radar.
- تراکم انتظار جت‌ها روی رادار قابل مشاهده بود.
- Pilots in the stack communicated their fuel levels to the tower.
- خلبانان تراکم انتظار سطوح سوخت خود را به برج مراقبت اطلاع دادند.
noun countable
زمین‌شناسی صخره‌ی دریایی (توده‌های سنگی استوانه‌ای یا مخروطی‌شکلی که دراثر فرسایش ساحلی پدید می‌آیند)
- A flock of seabirds nested atop the stack.
- دسته‌ای از پرندگان دریایی بالای صخره‌ی دریایی لانه ساخته بودند.
- The stack is shaped by years of erosion and fierce storms.
- این صخره‌ی دریایی دراثر سال‌ها فرسایش و طوفان‌های سهمگین شکل گرفته است.
noun countable
(انگلیسی استرالیایی) تصادف (به‌ویژه تصادف شدیدی که در آن ماشینی به زیر ماشین دیگر رانده می‌شود و خسارت‌های زیادی را به بار می‌آورد)
- Investigators are looking into the cause of the deadly stack.
- بازرسان درحال بررسی علت این تصادف مرگبار هستند.
- We witnessed a horrifying stack that left several injured.
- ما شاهد تصادف هولناکی بودیم که چندین مجروح بر جای گذاشت.
verb - transitive
(به‌طور مرتب) روی هم چیدن، روی هم انباشتن
- Please stack the books on the shelf.
- لطفاً کتاب‌ها را به‌طور مرتب روی طاقچه بچینید.
- He will stack the boxes in the corner of the room.
- او جعبه‌ها را در گوشه‌ی اتاق روی هم خواهد چید.
verb - transitive
پر کردن، انباشتن، آکندن
- Please stack the washing machine and then switch it on.
- لطفاً ماشین لباسشویی را پر و سپس آن را روشن کنید.
- He decided to stack the backpack with extra clothes.
- او تصمیم گرفت که کوله‌پشتی را با لباس‌های اضافی پر کند.
verb - transitive
(حمل‌ونقل هوایی) در انتظار فرود بودن، در حالت تراکم انتظار بودن (بر فراز فرودگاه چرخیدن و منتظر صدور مجوز فرود بودن)
- As we arrived the city, we had to stack for a few minutes before landing.
- هنگام رسیدن به شهر، قبل‌از فرود مجبور شدیم که چند دقیقه منتظر مجوز بمانیم.
- Pilots were instructed to stack their planes until further notice.
- به خلبانان دستور داده شد که تا اطلاع ثانوی هواپیماهای خود را در حالت تراکم انتظار نگه دارند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stack

  1. noun pile
    Synonyms:
    heap mass load bundle pack mound hill mountain hoard drift bank assemblage sheaf cock pyramid
  1. verb pile up
    Synonyms:
    pile heap accumulate amass load stockpile mound bank up drift hill rick cock
    Antonyms:
    unstack

Phrasal verbs

  • stack up

    روی‌ هم انباشتن، جمع کردن، گرد آوردن

    مقایسه کردن

Idioms

  • stack the cards (or deck)

    1- ورق جور کردن (به‌طور تقلب‌آمیز) 2- قرار و مدار سری گذاشتن، گاوبندی کردن

ارجاع به لغت stack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stack

لغات نزدیک stack

پیشنهاد بهبود معانی