گذشتهی ساده:
stablishedشکل سوم:
stablishedسومشخص مفرد:
stablishesوجه وصفی حال:
stablishingهمچنین میتوان از establish به جای stablish استفاده کرد.
قدیمی تأسیس کردن، بنا نهادن، ایجاد کردن، بنیاد نهادن، پی افکندن، تشکیل دادن، دایر کردن، زدن، نصب کردن، برقرار کردن، وضع کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They managed to stablish a new business partnership with the competitor.
آنها موفق به بنا نهادن یک شراکت تجاری جدید با رقیب شدند.
The team needs to stablish effective communication channels to ensure smooth collaboration.
تیم نیاز به تشکیل دادن کانالهای ارتباطی موثر برای اطمینان از همکاری بدون مشکل دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stablish» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stablish