فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Assemblage

əˈsemblɪdʒ əˈsemblɪdʒ

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

جمع‌آوری، اجتماع، انجمن، عمل سوار کردن (ماشین یا موتور)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The greatest assemblage of marsupials live in Australia.

بیشترین انواع پستانداران کیسه‌دار در استرالیا زیست می‌کنند.

an assemblage of different ideas

مجموعه‌ای از ایده‌های گوناگون

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assemblage

  1. verb gathering of people
    Synonyms:
    group crowd company collection assembly congregation association gathering convergence throng aggregation
    Antonyms:
    scattering dispersal

لغات هم‌خانواده assemblage

ارجاع به لغت assemblage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assemblage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assemblage

لغات نزدیک assemblage

پیشنهاد بهبود معانی