گذشتهی ساده:
assembledشکل سوم:
assembledسومشخص مفرد:
assemblesوجه وصفی حال:
assemblingفراهم آوردن، انباشتن، گرد آوردن، سوار کردن، جفت کردن، جمع شدن، گرد آمدن، انجمن کردن، ملاقات کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
هم گذاردن، سوار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
All the deputies were assembled in the hall.
همهی نمایندگان در سالن جمع شده بودند.
They assemble three times a year.
آنها سالی سه بار همنشست (جلسه) میکنند.
Wait until all the guests are assembled.
صبر کن تا همهی مهمانان جمع شوند (بیایند).
Engineers assembled the parts of the engine.
مهندسان قطعات موتور را به هم سوار کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «assemble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assemble