گذشتهی ساده:
assembledشکل سوم:
assembledسومشخص مفرد:
assemblesوجه وصفی حال:
assemblingگرد هم آمدن، جمع شدن، جمعآوری کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
All the deputies were assembled in the hall.
همهی نمایندگان در سالن جمع شده بودند.
She assembled all the reports before the presentation.
او همهی گزارشها را قبلاز ارائه جمعآوری کرد.
Wait until all the guests are assembled.
صبر کن تا همهی مهمانان جمع شوند (بیایند).
They assemble three times a year.
آنها سالی سه بار همنشست (جلسه) میکنند.
مونتاژ کردن، سوار کردن، سر هم کردن، به هم وصل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Engineers assembled the parts of the engine.
مهندسان قطعات موتور را به هم سوار کردند.
They assembled the new desk in under 30 minutes.
آنها میز جدید را در کمتر از ۳۰ دقیقه سر هم کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «assemble» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/assemble