با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Agglomerate

əˌɡlɑːməˈreɪʃn əˌɡlɑːməˈreɪʃn əˈɡlɒmərət əˈɡlɒmərət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective adverb
گرد کردن، جمع کردن، انباشتن، گرد آمدن، متراکم شدن، جوش آتشفشانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد agglomerate

  1. noun A collection of objects laid on top of each other
    Synonyms: pile, aggregate, bunch, cluster, collection, heap, lump, mound, mass, cumulation, cumulus
  2. adjective Clustered together but not coherent
    Synonyms: agglomerated, agglomerative, clustered
  3. verb To bring together so as to increase in mass or number
    Synonyms: collect, accrue, accumulate, aggregate, amass, cumulate, garner, gather, hive, pile up, roll up

ارجاع به لغت agglomerate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «agglomerate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/agglomerate

لغات نزدیک agglomerate

پیشنهاد بهبود معانی