امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Agglomerate

əˌɡlɑːməˈreɪʃn əˌɡlɑːməˈreɪʃn əˈɡlɒmərət əˈɡlɒmərət
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective adverb
گرد کردن، جمع کردن، انباشتن، گرد آمدن، متراکم شدن، جوش آتشفشانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد agglomerate

  1. noun A collection of objects laid on top of each other
    Synonyms:
    pile aggregate bunch cluster collection heap lump mound mass cumulation cumulus
  1. adjective Clustered together but not coherent
    Synonyms:
    agglomerated agglomerative clustered
  1. verb To bring together so as to increase in mass or number
    Synonyms:
    collect accrue accumulate aggregate amass cumulate garner gather hive pile up roll up

ارجاع به لغت agglomerate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «agglomerate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/agglomerate

لغات نزدیک agglomerate

پیشنهاد بهبود معانی