آیکن بنر

بلک فرایدی فست‌دیکشنری - تا ۴۴٪ تخفیف

بلک فرایدی فست‌دیکشنری - تا ۴۴٪ تخفیف

خرید با تخفیف
    آخرین به‌روزرسانی:

    Cumulate

    ˈkjuːmjʊlɪt ˈkjuːmjʊlɪt

    معنی cumulate

    adjective adverb

    انباشتن، توده کردن، ترکیب یا متحد کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد cumulate

    1. verb to bring together so as to increase in mass or number
      Synonyms:
      gather collect accumulate pile up amass accrue aggregate garner roll up agglomerate conglomerate hive

    ارجاع به لغت cumulate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «cumulate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cumulate

    لغات نزدیک cumulate

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    get started Stendhal syndrome get off the ground get going get a job geography gentle landscape volcanic generally gender-specific asylum hand-eye coordination trimming memo lay over تالاب تپش تپیدن تپانچه تسریع تشک تشتک تقریظ تنبور تمبر تمشک توجیه شدن توجیه کردن ترجیح دادن طومار