فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cumulation

ˌkjuːmjəˈleɪʃən ˌkjuːmjʊˈleɪʃən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    گردآوری، جمع‌آوری، انباشتگی، توده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cumulation

  1. noun A quantity accumulated
    Synonyms: accumulation, aggregation, amassment, assemblage, pile, collection, congeries, heap, gathering, mass, mound, agglomerate, cumulus

ارجاع به لغت cumulation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cumulation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cumulation

لغات نزدیک cumulation

پیشنهاد بهبود معانی