آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ بهمن ۱۴۰۲

    Mold

    moʊld məʊld

    سوم‌شخص مفرد:

    molds

    وجه وصفی حال:

    molding

    شکل جمع:

    molds

    توضیحات:

    شکل نوشتاری این لغت در انگلیسی بریتانیایی: mould

    معنی mold | جمله با mold

    noun uncountable

    کپک

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The loaf of bread was covered by mold.

    قرص نان از کپک پوشیده شده بود.

    I found mould on the bread that I left out.

    روی نانی که بیرون گذاشتم کپک پیدا کردم.

    noun countable

    قالب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    They pour the molten metal into cylindrical molds.

    فلز آب‌گونه را در قالب‌های استوانه‌ای می‌ریزند.

    The artist used a clay mold to create a sculpture of a bird.

    این هنرمند از قالب گلی برای ساختن مجسمه‌ی پرنده استفاده کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The chef poured the chocolate into the mold.

    سرآشپز شکلات را در قالب ریخت.

    noun singular

    تیپ، خمیره، شخصیت، ریخت (شخص)

    men of this mold

    مردانی از این تیپ

    He is of a different mold than his brother.

    خمیره‌ی او با برادرش فرق دارد.

    verb - transitive

    در قالب ریختن، قالب‌گیری کردن، قالب گرفتن

    to mold plastic into pipes

    پلاستیک را به شکل لوله قالب‌گیری کردن

    He molded the hot metal.

    او فلز داغ را قالب‌گیری کرد.

    verb - transitive

    به‌صورت ... درآوردن (گِل و غیره)

    He molded the sand into a castle shape.

    او ماسه‌ها را به شکل قلعه درآورد.

    The artist molded the clay into a sculpture.

    هنرمند گل رس را به‌صورت مجسمه درآورد.

    verb - transitive

    شکل دادن

    The wind molds the waves.

    باد به امواج شکل می‌دهد.

    Chemical processes that are molding the earth's crust.

    فرایندهای شیمیایی که پوسته‌ی زمین را شکل می‌دهند.

    verb - transitive

    مجازی شکل دادن، ساختن، تأثیر گذاشتن (شخصیت و افکار و غیره)، شخصیت ... را شکل دادن، شخصیت ... را ساختن (شخص)

    The influential book moulded my perspective.

    این کتاب تأثیرگذار چشم‌انداز من را شکل داد.

    The few men who mold public opinion.

    مردان قلیلی که افکار عمومی را می‌سازند.

    verb - intransitive

    کپک زدن

    Bread tends to mold in damp weather.

    نان در هوای نم‌دار کپک می‌زند.

    The bread started to mold.

    نان شروع به کپک زدن کرد.

    noun

    انگلیسی بریتانیایی ادبی زمین (سطح)

    The mold was soft and squishy beneath my feet as I walked through the forest.

    وقتی در جنگل قدم می‌زدم، زمین زیر پایم نرم و لطیف بود.

    The mold was covered in fallen leaves.

    سطح زمین پوشیده از برگ‌هایی بود که به افتاده بودند.

    noun

    ادبی قدیمی خاک (اشاره به باوری که طبق آن بدن انسان از آن ساخته شده است)

    The mold of our bodies will one day return to the earth.

    خاک بدن ما روزی به زمین باز می‌گردد.

    Our bodies are made up of the same mold as the earth.

    بدن ما از همان خاک زمین ساخته شده است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد mold

    1. noun form, pattern
      Synonyms:
      shape type kind sort class nature design model pattern image impression description frame character stamp matrix die cavity cast lot depression womb
    1. verb form, give shape
      Synonyms:
      make build construct put together fashion frame devise plan forge erect sculpt plot scheme plant pat round whittle
      Antonyms:
      dismantle

    سوال‌های رایج mold

    گذشته‌ی ساده mold چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده mold در زبان انگلیسی molded است.

    شکل سوم mold چی میشه؟

    شکل سوم mold در زبان انگلیسی molded است.

    شکل جمع mold چی میشه؟

    شکل جمع mold در زبان انگلیسی molds است.

    وجه وصفی حال mold چی میشه؟

    وجه وصفی حال mold در زبان انگلیسی molding است.

    سوم‌شخص مفرد mold چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد mold در زبان انگلیسی molds است.

    ارجاع به لغت mold

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «mold» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mold

    لغات نزدیک mold

    • - molar
    • - molasses
    • - mold
    • - moldavia
    • - moldavian republic
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.