گذشتهی ساده:
erectedشکل سوم:
erectedسومشخص مفرد:
erectsوجه وصفی حال:
erectingصفت تفضیلی:
more erectصفت عالی:
most erectعمودی، قائم، راست، سیخ، راست کردن، شق شدن، افراشتن، برپاکردن، بناکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to become erect
شق شدن
hair erect from fright
موی از ترس سیخشده
an erect stem
ساقهی راست
The building had been erected a hundred years ago.
ساختمان صدسال پیش ساخته شده بود.
I have erected a high castle out of poetry
بنا کردم از نظم کاخی بلند
to erect social barriers
موانع اجتماعی بوجود آوردن
to erect a flagpole
تیر پرچم را عمود کار گذاشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «erect» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/erect