صفت تفضیلی:
more rigidصفت عالی:
most rigidسخت، سفت و محکم، نرم نشو، جدی، جامد، صلب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a rigid metal bar
میلهی فلزی خمشناپذیر (محکم)
I attached the legs rigidly to the table.
پایهها را محکم به میز وصل کردم.
a rigid schoolmaster
مدیر مدرسهی سختگیر
rigid treatment
رفتار سختگیرانه
rigid office regulations
مقررات خشک اداری
a rigid Catholic
یک کاتولیک خشک
rigid on points of theology
غیرقابلانعطاف دربارهی (نکات) الهیات
rigid specifications
مشخصات دقیق
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rigid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rigid