با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Bending

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bent
  • شکل سوم:

    bent
  • سوم شخص مفرد:

    bends

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective B2
    خم‌‌شده، خمشی، دارای انحنا
    • - a bending metal
    • - فلز خم‌شده
    • - A bending moment is a force that causes something (such as a beam) to bend.
    • - گشتاور خمشی به نیرویی گفته می‌شود که باعث می‌شود چیزی (مثلاً تیر) خم شود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bending

  1. adjective turning
    Synonyms: twisting, veering, curving, twining, spiraling, bowing, arching, warping, winding
    Antonyms: straight, unbowed, unbent

ارجاع به لغت bending

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bending» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bending

لغات نزدیک bending

پیشنهاد بهبود معانی