فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Winding

ˈwaɪndɪŋ ˈwaɪndɪŋ ˈwaɪndɪŋ ˈwaɪndɪŋ

گذشته‌ی ساده:

wound

شکل سوم:

wound

سوم‌شخص مفرد:

winds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B2

پیچاپیچ، پیچاندن، چیزی که پیچ می‌خورد، مارپیچی، رودپیچ

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

the winding of thread on a spool

پیچاندن نخ به دور قرقره

Parviz knows all the windings of the cave.

پرویز به همه‌ی پیچ‌و‌خم‌های غار آشنا است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a winding staircase

پلکان مارپیچ

a winding river

یک رودخانه‌ی پرپیچ‌و‌خم

o, you, useless winding stomach ...

ای شکم بی‌هنر پیچ‌پیچ ...

all the windings of a corrupt bureaucracy

همه‌ی پیچ‌و‌خم‌های یک دستگاه اداری فاسد

the windings on an electric coil

سیم دور کویل برق

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد winding

  1. adjective bending, turning
    Synonyms:
    twisting crooked curving meandering sinuous devious indirect circuitous tortuous serpentine spiraling zigzag flexuous anfractuous ambiguous convoluted involved intricate labyrinthine mazy gyrating wriggly snaky
    Antonyms:
    straight unbent

ارجاع به لغت winding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «winding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/winding

لغات نزدیک winding

پیشنهاد بهبود معانی