با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Limber

ˈlɪmbər ˈlɪmbə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • خمیده، سربه‌زیر، مطیع، تاشو، خم‌شو، نرم، خم کردن، تاکردن، خمیده کردن، تمرین نرمش کردن
    • - a gold necklace as limber as a ribbon
    • - گردنبند طلا به نرمی روبان
    • - a ballet dancer's limber body
    • - بدن نرم رقاص باله
    • - to limber the fingers
    • - انگشتان خود را نرمش دادن
    • - Before each race, he limbers up for fifteen minutes.
    • - پیش از هر مسابقه‌ای پانزده دقیقه نرمش می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد limber

  1. adjective flexible
    Synonyms: agile, deft, elastic, graceful, lissome, lithe, lithesome, loose, nimble, plastic, pliable, pliant, resilient, springy, spry, supple
    Antonyms: rigid, stiff, straight, unbending

ارجاع به لغت limber

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «limber» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/limber

لغات نزدیک limber

پیشنهاد بهبود معانی