خمیده، سربهزیر، مطیع، تاشو، خمشو، نرم، خم کردن، تاکردن، خمیده کردن، تمرین نرمش کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a gold necklace as limber as a ribbon
گردنبند طلا به نرمی روبان
a ballet dancer's limber body
بدن نرم رقاص باله
to limber the fingers
انگشتان خود را نرمش دادن
Before each race, he limbers up for fifteen minutes.
پیش از هر مسابقهای پانزده دقیقه نرمش میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «limber» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/limber