گذشتهی ساده:
stiffedشکل سوم:
stiffedسومشخص مفرد:
stiffsوجه وصفی حال:
stiffingشکل جمع:
stiffsصفت تفضیلی:
stifferصفت عالی:
stiffestسفت، سخت، خشک و محکم
After a while, the cement became stiff.
پساز مدتی سیمان سفت شد.
The box was made of stiff cardboard to protect the fragile items.
جعبه از مقوای سفت ساخته شده بود تا از وسایل شکننده محافظت کند.
Beat egg whites until stiff.
سفیدهی تخممرغ را بزن تا غلیظ بشود.
a stiff punch to the chin
مشت محکمی به چانه
A book with stiff covers.
کتابی با جلد سخت.
خشک، غیرقابل انعطاف، سفت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The old wooden chair had stiff joints that creaked loudly.
صندلی قدیمی چوبی، اتصالات سفتی داشت که با صدای بلند جیرجیر میکرد.
The metal pipe was too stiff to bend without special tools.
لولهی فلزی آنقدر غیرقابل انعطاف بود که بدون ابزار مخصوص نمیشد آن را خم کرد.
a stiff rod
میلهی خمنشو
گرفته، کوفته (بدن)
After the long walk, I felt stiff all over my body.
پس از آن راهپیمایی طولانی احساس میکردم که همهی بدنم درد میکند.
My muscles are stiff.
عضلاتم کوفته شدهاند.
جدی، خشک، رسمی، غیرصمیمی
The teacher’s stiff attitude made the students nervous.
رفتار خشک معلم باعث شد دانشآموزان مضطرب شوند.
She walked into the room with a stiff, formal smile.
او با لبخندی خشک و رسمی وارد اتاق شد.
He took a rather stiff stand on defense.
درمورد دفاع عقاید سرسختانهای داشت.
a stiff smile
یک لبخند خشک
سخت، سنگین، شدید، سختگیرانه، خشن، دشوار
Completing the marathon in such hot weather was a stiff challenge.
تمام کردن ماراتن در چنین هوای گرمی، چالشی دشوار بود.
The examination was stiff.
امتحان سخت بود.
stiff competition
رقابت شدید
stiff punishment
مجازات سخت
تند، شدید، پرقدرت (باد)
The hikers struggled against a stiff headwind all morning.
کوهنوردان، تمام صبح با باد شدیدی که از جلو میوزید، مبارزه کردند.
During the storm, stiff winds knocked over several trees.
درطول طوفان، بادهای تند چندین درخت را از جا کندند.
a stiff wind
باد تند
قوی (برای نوشیدنی الکلی)
The bartender warned him that the drink was stiff and not for beginners.
بارتندر به او هشدار داد که نوشیدنی قوی است و برای مبتدیان نیست.
A stiff brandy can warm you up on a cold winter night.
براندی قوی میتواند در شب سرد زمستان، شما را گرم کند.
a stiff drink
مشروب قوی
a stiff dose of medicine
مقداری داروی قوی
گران، گزاف، پرهزینه، سنگین بالا، نجومی (قیمت)
The stiff fine for littering in the park discouraged people from leaving trash.
جریمهی سنگین برای ریختن زباله در پارک، مردم را از رها کردن آشغال بازمیداشت.
Buying a new car in that brand can be quite stiff for most people.
خرید خودرویی جدید از آن برند، برای بیشتر مردم پرهزینه است.
a stiff price
قیمت گزاف
شدیداً، خیلی، بسیار
He worked himself stiff to finish the project on time.
او بسیار تلاش کرد تا پروژه را بهموقع تمام کند.
The children were laughing themselves stiff at the clown’s performance.
کودکان خیلی به اجرای دلقک میخندیدند.
I was scared stiff.
از ترس خشکم زد.
ورزش (گلف) دقیق (مربوط به ضربهی نزدیک به سوراخ)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
If you hit it stiff, you’ll have a better chance of making par.
اگر توپ را محکم و دقیق بزنید، شانس بهتری برای رسیدن به پار خواهید داشت.
She hit it stiff down the fairway and set up a perfect approach shot.
او توپ را دقیق در مسیر اصلی زمین زد و ضربهی بعدی را برای رسیدن به سوراخ آماده کرد.
انگلیسی آمریکایی شخص، فرد، آدم
Some lucky stiff managed to get tickets for the sold-out concert.
آدم خوششانسی توانست بلیتهای کنسرتی که تمام شده بود را به دست بیاورد.
He’s a poor stiff who’s been struggling to pay his bills.
او آدمی بیبضاعت است که برای پرداخت قبضهایش دستوپنجه نرم میکند.
جسد، جنازه، لاشه، پیکر بیجان
They found a stiff in the closet.
در پستو جسدی پیدا کردند.
The fishermen pulled a stiff from the water and called the authorities.
ماهیگیران، جنازهای را از آب بیرون آوردند و به مقامات اطلاع دادند.
پول کسی را ندادن، کسی را سرکیسه کردن
The customer stiffed the waiter after finishing the meal.
مشتری بعداز خوردن غذا، انعام گارسون را نداد.
Many tourists have been stiffed by street vendors.
بسیاری از گردشگران، توسط فروشندگان خیابانی سرکیسه شدهاند.
بسیار حوصله سر رفته، خیلی بی حوصله
رقابت شدید
(عامیانه) علیرغم مشکلات جرئت یا پشتکار خود را حفظ کردن، به روی خود نیاوردن
(عامیانه) از ترس زهره ترک کردن
گذشتهی ساده stiff در زبان انگلیسی stiffed است.
شکل سوم stiff در زبان انگلیسی stiffed است.
شکل جمع stiff در زبان انگلیسی stiffs است.
وجه وصفی حال stiff در زبان انگلیسی stiffing است.
سومشخص مفرد stiff در زبان انگلیسی stiffs است.
صفت تفضیلی stiff در زبان انگلیسی stiffer است.
صفت عالی stiff در زبان انگلیسی stiffest است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stiff» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stiff