آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ آبان ۱۴۰۴

    Stiff

    stɪf stɪf

    گذشته‌ی ساده:

    stiffed

    شکل سوم:

    stiffed

    سوم‌شخص مفرد:

    stiffs

    وجه وصفی حال:

    stiffing

    شکل جمع:

    stiffs

    صفت تفضیلی:

    stiffer

    صفت عالی:

    stiffest

    معنی stiff | جمله با stiff

    adjective B2

    سفت، سخت، خشک و محکم

    After a while, the cement became stiff.

    پس‌از مدتی سیمان سفت شد.

    The box was made of stiff cardboard to protect the fragile items.

    جعبه از مقوای سفت ساخته شده بود تا از وسایل شکننده محافظت کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Beat egg whites until stiff.

    سفیده‌ی تخم‌مرغ را بزن تا غلیظ بشود.

    a stiff punch to the chin

    مشت محکمی به چانه

    A book with stiff covers.

    کتابی با جلد سخت.

    adjective B2

    خشک، غیرقابل انعطاف، سفت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The old wooden chair had stiff joints that creaked loudly.

    صندلی قدیمی چوبی، اتصالات سفتی داشت که با صدای بلند جیرجیر می‌کرد.

    The metal pipe was too stiff to bend without special tools.

    لوله‌ی فلزی آن‌قدر غیرقابل انعطاف بود که بدون ابزار مخصوص نمی‌شد آن را خم کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a stiff rod

    میله‌ی خم‌نشو

    adjective B2

    گرفته، کوفته (بدن)

    After the long walk, I felt stiff all over my body.

    پس از آن راه‌پیمایی طولانی احساس می‌کردم که همه‌ی بدنم درد می‌کند.

    My muscles are stiff.

    عضلاتم کوفته شده‌اند.

    adjective C2

    جدی، خشک، رسمی، غیرصمیمی

    The teacher’s stiff attitude made the students nervous.

    رفتار خشک معلم باعث شد دانش‌آموزان مضطرب شوند.

    She walked into the room with a stiff, formal smile.

    او با لبخندی خشک و رسمی وارد اتاق شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He took a rather stiff stand on defense.

    درمورد دفاع عقاید سرسختانه‌ای داشت.

    a stiff smile

    یک لبخند خشک

    adjective C2

    سخت، سنگین، شدید، سخت‌گیرانه، خشن، دشوار

    Completing the marathon in such hot weather was a stiff challenge.

    تمام کردن ماراتن در چنین هوای گرمی، چالشی دشوار بود.

    The examination was stiff.

    امتحان سخت بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    stiff competition

    رقابت شدید

    stiff punishment

    مجازات سخت

    adjective

    تند، شدید، پرقدرت (باد)

    The hikers struggled against a stiff headwind all morning.

    کوهنوردان، تمام صبح با باد شدیدی که از جلو می‌وزید، مبارزه کردند.

    During the storm, stiff winds knocked over several trees.

    درطول طوفان، بادهای تند چندین درخت را از جا کندند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a stiff wind

    باد تند

    adjective C2

    قوی (برای نوشیدنی الکلی)

    The bartender warned him that the drink was stiff and not for beginners.

    بارتندر به او هشدار داد که نوشیدنی قوی است و برای مبتدیان نیست.

    A stiff brandy can warm you up on a cold winter night.

    براندی قوی می‌تواند در شب سرد زمستان، شما را گرم کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a stiff drink

    مشروب قوی

    a stiff dose of medicine

    مقداری داروی قوی

    adjective

    گران، گزاف، پرهزینه، سنگین بالا، نجومی (قیمت)

    The stiff fine for littering in the park discouraged people from leaving trash.

    جریمه‌ی سنگین برای ریختن زباله در پارک، مردم را از رها کردن آشغال بازمی‌داشت.

    Buying a new car in that brand can be quite stiff for most people.

    خرید خودرویی جدید از آن برند، برای بیشتر مردم پرهزینه است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a stiff price

    قیمت گزاف

    adverb

    شدیداً، خیلی، بسیار

    He worked himself stiff to finish the project on time.

    او بسیار تلاش کرد تا پروژه را به‌موقع تمام کند.

    The children were laughing themselves stiff at the clown’s performance.

    کودکان خیلی به اجرای دلقک می‌خندیدند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I was scared stiff.

    از ترس خشکم زد.

    adverb

    ورزش (گلف) دقیق (مربوط به ضربه‌ی نزدیک‌ به سوراخ)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    If you hit it stiff, you’ll have a better chance of making par.

    اگر توپ را محکم و دقیق بزنید، شانس بهتری برای رسیدن به پار خواهید داشت.

    She hit it stiff down the fairway and set up a perfect approach shot.

    او توپ را دقیق در مسیر اصلی زمین زد و ضربه‌ی بعدی را برای رسیدن به سوراخ آماده کرد.

    noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی شخص، فرد، آدم

    Some lucky stiff managed to get tickets for the sold-out concert.

    آدم خوش‌شانسی توانست بلیت‌های کنسرتی که تمام شده بود را به دست بیاورد.

    He’s a poor stiff who’s been struggling to pay his bills.

    او آدمی بی‌بضاعت است که برای پرداخت قبض‌هایش دست‌وپنجه نرم می‌کند.

    noun slang countable

    جسد، جنازه، لاشه، پیکر بی‌جان

    They found a stiff in the closet.

    در پستو جسدی پیدا کردند.

    The fishermen pulled a stiff from the water and called the authorities.

    ماهیگیران، جنازه‌ای را از آب بیرون آوردند و به مقامات اطلاع دادند.

    verb - transitive

    پول کسی را ندادن، کسی را سرکیسه کردن

    The customer stiffed the waiter after finishing the meal.

    مشتری بعداز خوردن غذا، انعام گارسون را نداد.

    Many tourists have been stiffed by street vendors.

    بسیاری از گردشگران، توسط فروشندگان خیابانی سرکیسه شده‌اند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد stiff

    1. adjective hard, inflexible
      Synonyms:
      firm rigid fixed set solid immalleable inflexible unyielding inelastic tense contracted resistant unbending tight frozen thick hardened solidified chilled taut cemented ossified petrified stony starched buckram starchy wooden ungraceful unsupple steely incompliant impliable indurate refractory annealed jelled congealed numbed benumbed creaky rheumatic arthritic mechanical brittle stiff as a board stark graceless thickened
      Antonyms:
      soft flexible pliant pliable
    1. adjective formal, standoffish
      Synonyms:
      cold forced constrained wooden ceremonious pompous prim starchy artificial labored mannered affected stilted awkward ungainly unnatural unrelaxed uneasy inflexible hardheaded strong stubborn obstinate intractable relentless unrelenting pertinacious punctilious priggish angular austere
      Antonyms:
      informal casual graceful
    1. adjective difficult
      Synonyms:
      hard tough trying formidable laborious exacting arduous fatiguing
      Antonyms:
      easy
    1. adjective extreme, severe
      Synonyms:
      great strong hard heavy sharp strict excessive severe drastic rigorous stringent powerful cruel harsh undue exorbitant immoderate steep exact vigorous oppressive austere inordinate extravagant towering brisk inexorable pitiless unconscionable potent
      Antonyms:
      normal moderate calm

    Collocations

    bored stiff

    بسیار حوصله سر رفته، خیلی بی حوصله

    stiff competition

    رقابت شدید

    Idioms

    keep a stiff upper lip

    (عامیانه) علیرغم مشکلات جرئت یا پشتکار خود را حفظ کردن، به روی خود نیاوردن

    scare somebody stiff

    (عامیانه) از ترس زهره ترک کردن

    لغات هم‌خانواده stiff

    • noun
      stiffness, stiff
    • adjective
      stiff
    • verb - intransitive
      stiffen
    • adverb
      stiff, stiffly

    سوال‌های رایج stiff

    گذشته‌ی ساده stiff چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده stiff در زبان انگلیسی stiffed است.

    شکل سوم stiff چی میشه؟

    شکل سوم stiff در زبان انگلیسی stiffed است.

    شکل جمع stiff چی میشه؟

    شکل جمع stiff در زبان انگلیسی stiffs است.

    وجه وصفی حال stiff چی میشه؟

    وجه وصفی حال stiff در زبان انگلیسی stiffing است.

    سوم‌شخص مفرد stiff چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد stiff در زبان انگلیسی stiffs است.

    صفت تفضیلی stiff چی میشه؟

    صفت تفضیلی stiff در زبان انگلیسی stiffer است.

    صفت عالی stiff چی میشه؟

    صفت عالی stiff در زبان انگلیسی stiffest است.

    ارجاع به لغت stiff

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «stiff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stiff

    لغات نزدیک stiff

    • - sticky situation
    • - sticky wicket
    • - stiff
    • - stiff competition
    • - stiff necked
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.