آیکن بنر

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Stiff

stɪf stɪf

گذشته‌ی ساده:

stiffed

شکل سوم:

stiffed

سوم‌شخص مفرد:

stiffs

وجه وصفی حال:

stiffing

شکل جمع:

stiffs

صفت تفضیلی:

stiffer

صفت عالی:

stiffest

معنی stiff | جمله با stiff

adjective B2

سفت، سخت، خشک و محکم

After a while, the cement became stiff.

پس‌از مدتی سیمان سفت شد.

The box was made of stiff cardboard to protect the fragile items.

جعبه از مقوای سفت ساخته شده بود تا از وسایل شکننده محافظت کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Beat egg whites until stiff.

سفیده‌ی تخم‌مرغ را بزن تا غلیظ بشود.

a stiff punch to the chin

مشت محکمی به چانه

A book with stiff covers.

کتابی با جلد سخت.

adjective B2

خشک، غیرقابل انعطاف، سفت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The old wooden chair had stiff joints that creaked loudly.

صندلی قدیمی چوبی، اتصالات سفتی داشت که با صدای بلند جیرجیر می‌کرد.

The metal pipe was too stiff to bend without special tools.

لوله‌ی فلزی آن‌قدر غیرقابل انعطاف بود که بدون ابزار مخصوص نمی‌شد آن را خم کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a stiff rod

میله‌ی خم‌نشو

adjective B2

گرفته، کوفته (بدن)

After the long walk, I felt stiff all over my body.

پس از آن راه‌پیمایی طولانی احساس می‌کردم که همه‌ی بدنم درد می‌کند.

My muscles are stiff.

عضلاتم کوفته شده‌اند.

adjective C2

جدی، خشک، رسمی، غیرصمیمی

The teacher’s stiff attitude made the students nervous.

رفتار خشک معلم باعث شد دانش‌آموزان مضطرب شوند.

She walked into the room with a stiff, formal smile.

او با لبخندی خشک و رسمی وارد اتاق شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He took a rather stiff stand on defense.

درمورد دفاع عقاید سرسختانه‌ای داشت.

a stiff smile

یک لبخند خشک

adjective C2

سخت، سنگین، شدید، سخت‌گیرانه، خشن، دشوار

Completing the marathon in such hot weather was a stiff challenge.

تمام کردن ماراتن در چنین هوای گرمی، چالشی دشوار بود.

The examination was stiff.

امتحان سخت بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

stiff competition

رقابت شدید

stiff punishment

مجازات سخت

adjective

تند، شدید، پرقدرت (باد)

The hikers struggled against a stiff headwind all morning.

کوهنوردان، تمام صبح با باد شدیدی که از جلو می‌وزید، مبارزه کردند.

During the storm, stiff winds knocked over several trees.

درطول طوفان، بادهای تند چندین درخت را از جا کندند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a stiff wind

باد تند

adjective C2

قوی (برای نوشیدنی الکلی)

The bartender warned him that the drink was stiff and not for beginners.

بارتندر به او هشدار داد که نوشیدنی قوی است و برای مبتدیان نیست.

A stiff brandy can warm you up on a cold winter night.

براندی قوی می‌تواند در شب سرد زمستان، شما را گرم کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a stiff drink

مشروب قوی

a stiff dose of medicine

مقداری داروی قوی

adjective

گران، گزاف، پرهزینه، سنگین بالا، نجومی (قیمت)

The stiff fine for littering in the park discouraged people from leaving trash.

جریمه‌ی سنگین برای ریختن زباله در پارک، مردم را از رها کردن آشغال بازمی‌داشت.

Buying a new car in that brand can be quite stiff for most people.

خرید خودرویی جدید از آن برند، برای بیشتر مردم پرهزینه است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a stiff price

قیمت گزاف

adverb

شدیداً، خیلی، بسیار

He worked himself stiff to finish the project on time.

او بسیار تلاش کرد تا پروژه را به‌موقع تمام کند.

The children were laughing themselves stiff at the clown’s performance.

کودکان خیلی به اجرای دلقک می‌خندیدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I was scared stiff.

از ترس خشکم زد.

adverb

ورزش (گلف) دقیق (مربوط به ضربه‌ی نزدیک‌ به سوراخ)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

If you hit it stiff, you’ll have a better chance of making par.

اگر توپ را محکم و دقیق بزنید، شانس بهتری برای رسیدن به پار خواهید داشت.

She hit it stiff down the fairway and set up a perfect approach shot.

او توپ را دقیق در مسیر اصلی زمین زد و ضربه‌ی بعدی را برای رسیدن به سوراخ آماده کرد.

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی شخص، فرد، آدم

Some lucky stiff managed to get tickets for the sold-out concert.

آدم خوش‌شانسی توانست بلیت‌های کنسرتی که تمام شده بود را به دست بیاورد.

He’s a poor stiff who’s been struggling to pay his bills.

او آدمی بی‌بضاعت است که برای پرداخت قبض‌هایش دست‌وپنجه نرم می‌کند.

noun slang countable

جسد، جنازه، لاشه، پیکر بی‌جان

They found a stiff in the closet.

در پستو جسدی پیدا کردند.

The fishermen pulled a stiff from the water and called the authorities.

ماهیگیران، جنازه‌ای را از آب بیرون آوردند و به مقامات اطلاع دادند.

verb - transitive

پول کسی را ندادن، کسی را سرکیسه کردن

The customer stiffed the waiter after finishing the meal.

مشتری بعداز خوردن غذا، انعام گارسون را نداد.

Many tourists have been stiffed by street vendors.

بسیاری از گردشگران، توسط فروشندگان خیابانی سرکیسه شده‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد stiff

  1. adjective hard, inflexible
    Synonyms:
  1. adjective difficult
    Antonyms:

Collocations

bored stiff

بسیار حوصله سر رفته، خیلی بی حوصله

stiff competition

رقابت شدید

Idioms

keep a stiff upper lip

(عامیانه) علیرغم مشکلات جرئت یا پشتکار خود را حفظ کردن، به روی خود نیاوردن

scare somebody stiff

(عامیانه) از ترس زهره ترک کردن

لغات هم‌خانواده stiff

  • adjective
    stiff

سوال‌های رایج stiff

گذشته‌ی ساده stiff چی میشه؟

گذشته‌ی ساده stiff در زبان انگلیسی stiffed است.

شکل سوم stiff چی میشه؟

شکل سوم stiff در زبان انگلیسی stiffed است.

شکل جمع stiff چی میشه؟

شکل جمع stiff در زبان انگلیسی stiffs است.

وجه وصفی حال stiff چی میشه؟

وجه وصفی حال stiff در زبان انگلیسی stiffing است.

سوم‌شخص مفرد stiff چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد stiff در زبان انگلیسی stiffs است.

صفت تفضیلی stiff چی میشه؟

صفت تفضیلی stiff در زبان انگلیسی stiffer است.

صفت عالی stiff چی میشه؟

صفت عالی stiff در زبان انگلیسی stiffest است.

ارجاع به لغت stiff

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stiff» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stiff

لغات نزدیک stiff

پیشنهاد بهبود معانی