فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Creaky

ˈkriːki ˈkriːki

صفت تفضیلی:

creakier

صفت عالی:

creakiest

معنی و نمونه‌جمله

adjective

جیرجیرکننده ،غژغژکننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The creaky old ladder wobbled.

نردبان کهنه و غژغژی لمبر می‌خورد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد creaky

  1. adjective worn and broken down by hard use
    Synonyms:
    run down decrepit woebegone derelict flea-bitten
  1. adjective having a rasping or grating sound
    Synonyms:
    screaky
  1. adjective of or pertaining to arthritis
    Synonyms:
    arthritic rheumatic rheumatoid rheumy

Idioms

the creakiest wheel gets oiled first

چرخ پر سروصداتر اول روغن‌کاری می‌شود، به اشخاص پر سروصدا زودتر توجه می‌شود

ارجاع به لغت creaky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «creaky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/creaky

لغات نزدیک creaky

پیشنهاد بهبود معانی