با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Creaky

ˈkriːki ˈkriːki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    creakier
  • صفت عالی:

    creakiest

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective
    جیرجیرکننده ،غژغژکننده
    • - The creaky old ladder wobbled.
    • - نردبان کهنه و غژغژی لمبر می‌خورد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد creaky

  1. adjective Worn and broken down by hard use
    Synonyms: decrepit, derelict, flea-bitten, run down, woebegone
  2. adjective Having a rasping or grating sound
    Synonyms: screaky
  3. adjective Of or pertaining to arthritis
    Synonyms: rheumatic, arthritic, rheumatoid, rheumy

Idioms

ارجاع به لغت creaky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «creaky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/creaky

لغات نزدیک creaky

پیشنهاد بهبود معانی