گذشتهی ساده:
run downشکل سوم:
ran downسومشخص مفرد:
runs downوجه وصفی حال:
running downشکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (noun): rundown
شکل نوشتاری این لغت در حالت صفت (adjective): run-down
(کسی یا چیزی را) تخریب کردن، به انتقاد گرفتن، تحقیر کردن، خوار کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
He didn’t want to run down his colleague in front of the boss.
او نمیخواست همکارش را جلوی رئیس تحقیر کند.
She felt it was unfair to run down the team's efforts after one loss.
او احساس میکرد که بیانصافی است که تلاشهای تیم را پساز یک باخت به انتقاد بگیرد.
(عمداً با ماشین) به کسی یا چیزی زدن، زیر گرفتن، تصادف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The driver tried to run down the protester during the demonstration.
راننده در جریان تظاهرات سعی کرد معترض را زیر بگیرد.
She was terrified that someone would run down her dog on the busy street.
او میترسید که کسی سگش را در خیابان شلوغ زیر بگیرد.
(کسی یا چیزی را) تعقیب کردن و گرفتن، دنبال کردن
After hours of searching, I finally managed to run down the lost dog in the park.
بعداز ساعتها جستوجو، بالاخره موفق شدم سگ گمشده را در پارک بگیرم.
The detective worked tirelessly to run down the suspect’s whereabouts.
کارآگاه بهطور خستگیناپذیری تلاش کرد تا محل اختفای مظنون را تعقیب کند.
انگلیسی بریتانیایی تحقیر کردن، بیارزش کردن، بیقدر کردن، کم گرفتن، پست کردن، خراب کردن
The scandalous behavior of the CEO ran down the company's reputation in the market.
رفتار شرمآور مدیرعامل اعتبار شرکت در بازار را خراب کرد.
His habit of lying and cheating ran him down in front of his colleagues and friends.
عادت او به دروغگویی و تقلب، او را نزد همکاران و دوستانش بیقدر کرده بود.
(بهخاطر کمبود سوخت یا برق و غیره) ضعیف شدن، از کار ایستادن، خراب شدن، بیانرژی شدن، خالی شدن، تحلیل رفتن، تمام شدن، نقصان یافتن
I need to charge my phone soon, the battery is running down.
باید تلفنم را شارژ کنم چون باتریاش دارد تمام میشود.
My car ran down in the middle of the highway.
ماشینم وسط بزرگراه خراب شد.
سرازیر شدن، انداختن یا افتادن
The large cargo ship ran down the fishing boat in the foggy harbor.
کشتی باری بزرگ از قایق ماهیگیری در بندر مهآلود سرازیر شد.
He felt guilty after running down a cyclist while driving.
او پساز انداختن دوچرخهسوار در حین رانندگی احساس گناه میکرد.
(خود را بهدلیل کار زیاد) بیمار کردن، خسته کردن، ضعیف کردن
The constant stress can really run you down if you’re not careful.
اگر مراقب نباشید استرس دائمی واقعاً میتواند شما را بیمار کند.
She often runs herself down by skipping meals and not getting enough sleep.
او اغلب با حذف وعدههای غذایی و نخوابیدن به اندازهی کافی، خود را ضعیف میکند.
مخروبه، فرسوده، نیاز به تعمیر، خرابه، ویرانه
She decided to avoid the run-down areas of the city after dark.
او تصمیم گرفت پساز تاریک شدن هوا از مناطق مخروبهی شهر دوری کند.
The run-down park was overgrown with weeds and littered with trash.
پارک ویرانه پر از علفهای هرز و پر از زباله بود.
(بهدلیل کار زیاد) ضعیف، بیمار، ناخوش
After working long hours, she felt completely run-down and needed a break.
پساز ساعتهای طولانی کار، احساس میکرد کاملاً بیمار شده و نیاز به استراحت داشت.
The doctor advised him to take time off work since he appeared run-down.
دکتر به او توصیه کرد که از محل کار خود مرخصی بگیرد، زیرا او ناخوش به نظر میرسد.
خلاصه، مختصر، رئوس مطالب، شرح کلی
Please send me a rundown of the expenses for the last quarter.
لطفاً مختصری از هزینههای سه ماههی آخر را برای من ارسال کنید.
The teacher gave a rundown of the exam topics to help students prepare.
معلم خلاصهای از سرفصلهای امتحان را برای کمک به دانشآموزان ارائه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «run down» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/run-down-2