آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ دی ۱۴۰۳

    Run Down

    rʌn daʊn rʌn daʊn

    گذشته‌ی ساده:

    run down

    شکل سوم:

    ran down

    سوم‌شخص مفرد:

    runs down

    وجه وصفی حال:

    running down

    توضیحات:

    شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (noun): rundown

    شکل نوشتاری این لغت در حالت صفت (adjective): run-down

    معنی run down | جمله با run down

    phrasal verb verb - transitive informal C1

    (کسی یا چیزی را) تخریب کردن، به انتقاد گرفتن، تحقیر کردن، خوار کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    He didn’t want to run down his colleague in front of the boss.

    او نمی‌خواست همکارش را جلوی رئیس تحقیر کند.

    She felt it was unfair to run down the team's efforts after one loss.

    او احساس می‌کرد که بی‌انصافی است که تلاش‌های تیم را پس‌از یک باخت به انتقاد بگیرد.

    phrasal verb

    (عمداً با ماشین) به کسی یا چیزی زدن، زیر گرفتن، تصادف کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    The driver tried to run down the protester during the demonstration.

    راننده در جریان تظاهرات سعی کرد معترض را زیر بگیرد.

    She was terrified that someone would run down her dog on the busy street.

    او می‌ترسید که کسی سگش را در خیابان شلوغ زیر بگیرد.

    phrasal verb verb - transitive

    (کسی یا چیزی را) تعقیب کردن و گرفتن، دنبال کردن

    After hours of searching, I finally managed to run down the lost dog in the park.

    بعداز ساعت‌ها جست‌وجو، بالاخره موفق شدم سگ گم‌شده را در پارک بگیرم.

    The detective worked tirelessly to run down the suspect’s whereabouts.

    کارآگاه به‌طور خستگی‌ناپذیری تلاش کرد تا محل اختفای مظنون را تعقیب کند.

    phrasal verb verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی تحقیر کردن، بی‌ارزش کردن، بی‌قدر کردن، کم گرفتن، پست کردن، خراب کردن

    The scandalous behavior of the CEO ran down the company's reputation in the market.

    رفتار شرم‌آور مدیرعامل اعتبار شرکت در بازار را خراب کرد.

    His habit of lying and cheating ran him down in front of his colleagues and friends.

    عادت او به دروغ‌گویی و تقلب، او را نزد همکاران و دوستانش بی‌قدر کرده بود.

    phrasal verb

    (به‌خاطر کمبود سوخت یا برق و غیره) ضعیف شدن، از کار ایستادن، خراب شدن، بی‌انرژی شدن، خالی شدن، تحلیل رفتن، تمام شدن، نقصان یافتن

    I need to charge my phone soon, the battery is running down.

    باید تلفنم را شارژ کنم چون باتری‌اش دارد تمام می‌شود.

    My car ran down in the middle of the highway.

    ماشینم وسط بزرگ‌راه خراب شد.

    phrasal verb

    سرازیر شدن، انداختن یا افتادن

    The large cargo ship ran down the fishing boat in the foggy harbor.

    کشتی باری بزرگ از قایق ماهیگیری در بندر مه‌آلود سرازیر شد.

    He felt guilty after running down a cyclist while driving.

    او پس‌از انداختن دوچرخه‌سوار در حین رانندگی احساس گناه می‌کرد.

    phrasal verb

    (خود را به‌دلیل کار زیاد) بیمار کردن، خسته کردن، ضعیف کردن

    The constant stress can really run you down if you’re not careful.

    اگر مراقب نباشید استرس دائمی واقعاً می‌تواند شما را بیمار کند.

    She often runs herself down by skipping meals and not getting enough sleep.

    او اغلب با حذف وعده‌های غذایی و نخوابیدن به اندازه‌ی کافی، خود را ضعیف می‌کند.

    adjective

    مخروبه، فرسوده، نیاز به تعمیر، خرابه، ویرانه

    She decided to avoid the run-down areas of the city after dark.

    او تصمیم گرفت پس‌از تاریک شدن هوا از مناطق مخروبه‌ی شهر دوری کند.

    The run-down park was overgrown with weeds and littered with trash.

    پارک ویرانه پر از علف‌های هرز و پر از زباله بود.

    adjective

    (به‌دلیل کار زیاد) ضعیف، بیمار، ناخوش

    After working long hours, she felt completely run-down and needed a break.

    پس‌از ساعت‌های طولانی کار، احساس می‌کرد کاملاً بیمار شده و نیاز به استراحت داشت.

    The doctor advised him to take time off work since he appeared run-down.

    دکتر به او توصیه کرد که از محل کار خود مرخصی بگیرد، زیرا او ناخوش به نظر می‌رسد.

    noun countable uncountable

    خلاصه، مختصر، رئوس مطالب، شرح کلی

    Please send me a rundown of the expenses for the last quarter.

    لطفاً مختصری از هزینه‌های سه ماهه‌ی آخر را برای من ارسال کنید.

    The teacher gave a rundown of the exam topics to help students prepare.

    معلم خلاصه‌ای از سرفصل‌های امتحان را برای کمک به دانش‌آموزان ارائه کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد run down

    1. phrasal verb ridicule
      Synonyms:
      make fun of criticize belittle disparage diminish detract denigrate depreciate defame vilify revile knock dispraise decry derogate speak ill of downcry opprobriate
      Antonyms:
      praise

    سوال‌های رایج run down

    گذشته‌ی ساده run down چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده run down در زبان انگلیسی run down است.

    شکل سوم run down چی میشه؟

    شکل سوم run down در زبان انگلیسی ran down است.

    وجه وصفی حال run down چی میشه؟

    وجه وصفی حال run down در زبان انگلیسی running down است.

    سوم‌شخص مفرد run down چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد run down در زبان انگلیسی runs down است.

    ارجاع به لغت run down

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «run down» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/run-down-2

    لغات نزدیک run down

    • - run by
    • - run contrary to
    • - run down
    • - run dry
    • - run errands
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.