فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Ossified

ˈɑːsəfaɪd ˈɒsɪfaɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    استخوانی، به‌استخوان‌رسیده، استخوانی‌شده
    • - She had an ossified face.
    • - او صورتی استخوانی داشت.
    • - He eats so little that he is ossified.
    • - او کم غذا می‌خورد که اینقدر استخوانی است.
  • adjective
    متحجر، عقب‌مانده، انعطاف‌ناپذیر
    • - Government have become more ossified and inflexible.
    • - دولت متحجرتر و انعطاف‌ناپذیرتر شده است.
    • - an ossified economic system.
    • - نظام اقتصادی عقب‌مانده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ossified

  1. adjective bony
    Synonyms: fossilized, hard, hardened, petrified, rigid

ارجاع به لغت ossified

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ossified» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ossified

لغات نزدیک ossified

پیشنهاد بهبود معانی