Ossify

ˈɑːsəfaɪ ˈɒsɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ossified
  • شکل سوم:

    ossified
  • سوم‌شخص مفرد:

    ossifies
  • وجه وصفی حال:

    ossifying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive formal
(عرف، عادت، ارزش و ...) ثابت شدن یا کردن، تثبیت شدن یا کردن، سفت‌وسخت شدن، غیرقابل تغییر شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- His mind has become ossified.
- فکر او متحجر (غیرقابل تغییر) شده است.
- As we grow older, our beliefs can ossify, preventing us from adapting to new information.
- همان‌طور که ما بزرگ‌تر می‌شویم، باورهای ما می‌توانند تثبیت شوند و ما را از انطباق با معلومات جدید بازدارند.
verb - intransitive verb - transitive
پزشکی استخوانی شدن، سخت شدن
- Some cartilages ossify with age.
- برخی غضروف‌ها در اثر سن استخوانی می‌شوند.
- Over time, the cartilage began to ossify in the growing child's skeleton.
- با گذشت زمان، غضروف در اسکلت کودک درحال رشد شروع به استخوانی شدن کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ossify

  1. verb become hard from aging
    Synonyms: congeal, fossilize, freeze, harden, indurate, petrify, solidify, stiffen, thicken, turn to bone
    Antonyms: melt, soften

ارجاع به لغت ossify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ossify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ossify

لغات نزدیک ossify

پیشنهاد بهبود معانی