فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Ossify

ˈɑːsəfaɪ ˈɒsɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • استخوانی شدن، استخوانی کردن، سخت کردن
    • - Some cartilages ossify with age.
    • - برخی غضروف‌ها در اثر سن استخوانی می‌شوند.
    • - His mind has become ossified.
    • - فکر او متحجر شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد ossify

  1. verb become hard from aging
    Synonyms: congeal, fossilize, freeze, harden, indurate, petrify, solidify, stiffen, thicken, turn to bone
    Antonyms: melt, soften

ارجاع به لغت ossify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ossify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ossify

لغات نزدیک ossify

پیشنهاد بهبود معانی