گذشتهی ساده:
ossifiedشکل سوم:
ossifiedسومشخص مفرد:
ossifiesوجه وصفی حال:
ossifying(عرف، عادت، ارزش و ...) ثابت شدن یا کردن، تثبیت شدن یا کردن، سفتوسخت شدن، غیرقابل تغییر شدن
His mind has become ossified.
فکر او متحجر (غیرقابل تغییر) شده است.
As we grow older, our beliefs can ossify, preventing us from adapting to new information.
همانطور که ما بزرگتر میشویم، باورهای ما میتوانند تثبیت شوند و ما را از انطباق با معلومات جدید بازدارند.
پزشکی استخوانی شدن، سخت شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Some cartilages ossify with age.
برخی غضروفها در اثر سن استخوانی میشوند.
Over time, the cartilage began to ossify in the growing child's skeleton.
با گذشت زمان، غضروف در اسکلت کودک درحال رشد شروع به استخوانی شدن کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ossify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ossify