با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Soften

ˈsɑːfn ˈsɒfn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    softened
  • شکل سوم:

    softened
  • سوم‌شخص مفرد:

    softens
  • وجه وصفی حال:

    softening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
نرم کردن، ملایم کردن، آهسته‌ترکردن، شیرین کردن، فرونشاندن، خوابانیدن، کاستن، از، کم کردن، نرم شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- lotions that soften dry skin
- لوسیون‌هایی که پوست خشک را نرم می‌کنند
- Heat softens iron.
- حرارت آهن را نرم می‌کند.
- They have softened their policy toward religious minorities.
- آن‌ها سیاست خود نسبت به اقلیت‌های مذهبی را تعدیل کرده‌اند.
- The wind was softening.
- باد داشت ملایم می‌شد.
- Oversupply has softened the price of crude oil.
- تولید بیش از نیاز قیمت نفت خام را پایین آورده است.
- Ease and luxury had softened them.
- راحتی و تجمل آنان را کم‌طاقت کرده بود.
- Their sufferings should soften the stoniest of hearts.
- فلاکت‌های آن‌ها سنگدل‌ترین اشخاص را هم سر رحم می‌آورد.
- Before the attack, our bombers softened up the enemy's shore defenses.
- پیش از حمله، بمب‌افکن‌های ما مواضع ساحلی دشمن را کوبیدند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد soften

  1. verb calm, soothe
    Synonyms: abate, allay, alleviate, appease, assuage, become tender, bend, cushion, diminish, disintegrate, dissolve, ease, enfeeble, give, knead, lessen, lighten, lower, mash, mellow, melt, mitigate, moderate, modify, moisten, mollify, palliate, qualify, quell, relax, relent, still, subdue, temper, tenderize, thaw, tone down, turn down, weaken, yield
    Antonyms: irritate, trouble, upset, worry

لغات هم‌خانواده soften

ارجاع به لغت soften

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «soften» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/soften

لغات نزدیک soften

پیشنهاد بهبود معانی