امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mollify

ˈmɑːləfaɪ ˈmɒlɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
فرو نشاندن، آرام کردن، نرم کردن، تسکین دادن، خواباندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He tried to mollify his angry wife by giving her a gift.
- او سعی کرد با دادن هدیه همسر خشمگین خود را نرم کند.
- Her kindness mollified my sorrow.
- مهربانی او حزن مرا کمتر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mollify

  1. verb pacify, soothe
    Synonyms:
    abate allay alleviate ameliorate appease assuage blunt calm compose conciliate cool cushion decrease diminish dulcify ease fix up lessen lighten lull mellow mitigate moderate modify pacify patch things up placate propitiate quell quiet reduce relieve soften sweeten take sting out temper tranquilize
    Antonyms:
    agitate depress exasperate harass incite provoke trouble upset worry

ارجاع به لغت mollify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mollify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mollify

لغات نزدیک mollify

پیشنهاد بهبود معانی