به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Mollify

ˈmɑːləfaɪ ˈmɒlɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    فرو نشاندن، آرام کردن، نرم کردن، تسکین دادن، خواباندن
    • - He tried to mollify his angry wife by giving her a gift.
    • - او سعی کرد با دادن هدیه همسر خشمگین خود را نرم کند.
    • - Her kindness mollified my sorrow.
    • - مهربانی او حزن مرا کمتر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد mollify

  1. verb pacify, soothe
    Synonyms: abate, allay, alleviate, ameliorate, appease, assuage, blunt, calm, compose, conciliate, cool, cushion, decrease, diminish, dulcify, ease, fix up, lessen, lighten, lull, mellow, mitigate, moderate, modify, pacify, patch things up, placate, propitiate, quell, quiet, reduce, relieve, soften, sweeten, take sting out, temper, tranquilize
    Antonyms: agitate, depress, exasperate, harass, incite, provoke, trouble, upset, worry

ارجاع به لغت mollify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mollify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mollify

لغات نزدیک mollify

پیشنهاد بهبود معانی