فرو نشاندن، آرام کردن، نرم کردن، تسکین دادن، خواباندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He tried to mollify his angry wife by giving her a gift.
او سعی کرد با دادن هدیه همسر خشمگین خود را نرم کند.
Her kindness mollified my sorrow.
مهربانی او حزن مرا کمتر کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mollify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mollify