Assuage

əˈsweɪdʒ əˈsweɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    assuaged
  • شکل سوم:

    assuaged
  • سوم‌شخص مفرد:

    assuages
  • وجه وصفی حال:

    assuaging

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
آرام کردن، تخفیف دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Nothing could assuage the pain of being separated from her.
- هیچ‌چیز درد فراق او را تسکین نمی‌داد.
- Her thirst for knowledge could never be assuaged.
- عطش او برای دانش هرگز فرو نمی‌نشست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assuage

  1. verb soothe, relieve
    Synonyms: allay, alleviate, appease, calm, compose, conciliate, cool, ease, fill, lessen, lighten, lull, make nice, mitigate, moderate, mollify, pacify, palliate, placate, pour oil on, propitiate, quench, quiet, sate, satisfy, soften, still, surfeit, sweeten, take the edge off, take the sting out, temper, tranquilize
    Antonyms: exacerbate, upset

ارجاع به لغت assuage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assuage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assuage

لغات نزدیک assuage

پیشنهاد بهبود معانی