گذشتهی ساده:
quenchedشکل سوم:
quenchedسومشخص مفرد:
quenchesوجه وصفی حال:
quenchingفرو نشاندن، دفع کردن، خاموش کردن، اطفا
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to quench fire with water
آتش را با آب خاموش کردن
to quench one's thirst
تشنگی خود را فرونشاندن
to quench a rebellion
شورش را سرکوب کردن
Nothing could quench his desire for learning.
هیچچیزی نمیتوانست میل او به دانش را اقناع کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «quench» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quench