Dissatisfy

ˌdɪˈsætəsˌfaɪ dɪˈsætɪsfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    ناخرسندکردن، ناراضی کردن، ناخشنودکردن، رنجانیدن
    • - The room was comfortable but the food dissatisfied all of us.
    • - اتاق راحت بود؛ ولی خوراک همه‌ی ما را ناراضی کرد.
    • - He listed the things that dissatisfy him.
    • - او چیزهایی که او را ناخشنود می‌سازد، فهرست کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dissatisfy

  1. verb displease
    Synonyms: discontent, disappoint, perturb, anger, disappoint

ارجاع به لغت dissatisfy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dissatisfy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dissatisfy

لغات نزدیک dissatisfy

پیشنهاد بهبود معانی